خلاصه ماشینی:
"» از نظر دریفوس افرادی مانند بارلو و مور،رهبر اکستروپینها با این نظریه و اغراق در حذف بدن در فضای دیجیتال اینترنت به نحوی تفکر افلاطونی گراییدهاند،در حالی که آنها مدعی طرفداری از نیچهاند و نه افلاطون.
او در پیکار بیامانش بر ضد مذهب افلاطونی و مسیحیت،حتی در پنهانیترین اشکالش در علم و تکنولوژی،به واقع نظر به فرا رفتن از محدودیتهای انسانی و بدل شدن به ابر انسان داشت،اما مقصود او از این مبارزه قدرت یافتن انسانها برای تصدیق کردن بدنهایشان و فانی بودن آنها بود،به جای اینکه به انکار مرگ و تناهی ادامه دهند.
علیرغم همهء این مراتب دریفوس خود دریافته است که انسان در حال مواجهه با جهان ناشناختهای است ولی آن قدر هوشمند است که دریابد دیگر نقد تکنولوژی به مثابه سرنوشت محتوم بشری به وسیلهء اتباع نحلهء فرانکفورت چندان روا نیست.
پرسش من،پرسشی نظر ورزانهتر است:اگر شبکه نقشی بنیادی در زندگی پیدا کند،چه رخ میدهد؟یا اگر فرهنگ جایگزین مقاومتناپذیر،تحقق یابد چه خواهد شد؟آیا به همان نسبت که به زندگی کردن در بخش بزرگی از حیاتمان در فضای سیبرنتیکی نزدیکتر شویم،ابر انسانتر میشویم یا فرو انسانتر؟» دریفوس در پاسخ به این پرسشهای دشوار،میگوید:«باید در برابر تحقق،این امکان را گشوده باشیم که هنگام ورود به فضای سیبرنتیکی و پشت سر گذاشتن خویشتنهای شبه حیوانی، عاطفی،شهودی،دارای موقعیت معین،آسیبپذیر و تجسد یافتهمان و از آنجا،به دست آوردن آزادی نوی استثنایی که هرگز بیش از این در دسترس انسانها نبوده است،ممکن است همزمان برخی از تواناییهای بسیار مهم خود را از دست بدهیم..."