خلاصه ماشینی:
"همینطور وقتی هم که صفت هستی را بموجودات نسبت میدهیم باز همان دو تقسیم پیش در آنها میآید؟؟؟که هر موجودی یا هستی لازمه ذات او هست یا نیست آنکه هستی مال خود او نیست میگوئیم هستیش را از که گرفته بدین قسم جلو میرویم تا برسد بآنکه هستی او قائم بذات خودش بوده و هستی دیگران از اوست و الا اگر بچنین موجودی نرسیم تا بینهایت باز حق پرسش داریم که این موجود هم از کجا هستی آورده«و این تسلسل است و تسلسل هم باطل».
مانند اینکه میگوئیم درخت موجود است، این صفت وجود را که بر درخت بار میکنیم متوجه میشویم که هستی از خود درخت نیست زیرا وقتی بوده که نبوده و زمانی هم فرا میرسد که نیست میشود لذا بسراغ آنکه ویرا هستی داده میرویم تا بمبدء ثابتی برسیم که هستیش قابل تغییر و تغییر نیست و هیچگاه نمیشود که نباشد پس در اینجا دیگر قانع میشویم و پیش نمیرویم."