چکیده:
بحث درباره جایگاه عقل در ادراک وگفتگو از گستره اعتبار آن در حوزه تحصیل معارف الهی واحکام آن نفیا یا إثباتا از مهمترین ومطرح ترین مباحث جاری تاریخ بشر است. ودر برهه خاصی از تاریخ فکر اسلامی به کانونی از جذب ودفع افکار واندیشه ها مبدل گشته است. اخباریون ومحدثین که مرحوم مجلسی در میان آنان جایگاه ویژه دارد به نفی مطلق اعتبار وارزش عقل وجایگزینکردن تمسک به اخبار وکلام معصومین منسوب گشتهاند. مقاله ای که فرا روی شما خواننده محترم قرار دارد به بررسی و تحلیل کلماتی از علامه مجلسی پرداخته که ادعا شده است در راستای مطالب فوق قرار دارد. در پرتو تحلیل وارزیابی کلمات ایشان به حدود اثرگذاری عقل در کسب معرفت وارزش واعتبار احکام عقلی آشنا خواهید شد.
خلاصه ماشینی:
"مجلسی از استرابادی چنین نقل میکند: «المراد بالمعرفة ما یتوقف علیه حجیة الأدلة السمعیة من معرفة صانع العالم، وأن له رضا وسخطا، وینبغی أن ینصب معلما لیعلم الناس ما یصلحهم وما یفسدهم، ومن معرفة النبی، والمراد بالعلم الأدلة السمعیة کما قال: العلم أما آیة محکمة أو سنة متبعة أو فریضة عادلة» (مجلسی: 1404:ج 2ص223) توضیح این است که گرچه تتبع وپژوهش به این مطلب منتهی خواهد شد که معرفت در حدیث در بیشتر موارد استعمال آن در مورد ولایت ائمة است به طور خاص ودر اعتقاد به خدا ونبی به طور عام، ولکن هیچ کس منکر جواز اطلاق واستعمال هر یک از دو واژه علم ومعرفت بر هر یک از اعتقادات واحکام واخلاق نمی باشد وهم وقوع این استعمال در کتاب وحدیث قابل انکار نیست کما اینکه خداوند متعال می فرماید: [فاعلم أنه لا إله إلا الله واستغفر لذنبک وللمؤمنین والمؤمنات والله یعلم متقلبکم ومثواکم] (محمد:19) همچنان که در حدیث وارد شده است که: ما العلم بالله والعمل إلا إلفان مؤتلفان فمن عرف الله خافه وحثه الخوف علی العمل بطاعة الله وإن أرباب العلم وأتباعهم الذین عرفوا الله فعملوا له ورغبوا إلیه وقد قال الله إنما یخشی الله من عباده العلماء» (مجلسی: 1404: ج8ص116) بلکه خود مجلسی بر حدیثی که از کافی نقل کرده است: علی بن إبراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد الله (ع) قال ثلاثة من علامات المؤمن العلم بالله ومن یحب ومن یکره» این چنین حاشیه زده است: «العلم بالله أی بالربوبیة وصفاته الکمالیة فیؤمن به ومن یحب أی یحبه الله من النبی والأئمة وأتباعهم فیوالیهم ویتابعهم أو من یحبه المؤمن ویلزمه محبته ومن یکره أی یکرهه الله فیبغضه ولا یوالیه أو من یجب أن یکره»(مجلسی: 1404: ج64: 357)."