خلاصه ماشینی:
"اما اینجا تهران است!!مثل همان جاها که آدمشلوغیاش را دوست دارد و از فریاد دستفروشها کیفور میشود.
این موقعیت که من در آنمعجیب است اما!!لنز را کمی عقب و جلو میبرم.
این همه اتومبیل،این همه تابلویراهنمایی و رانندگی!!این همهآدمهای عصبی نشسته پشت فرمان!و یا ایستاده در پیادهرو غرغرکنان!اینها همه میانیکشنبه بازار چه میکنند کی به اینها اجازه داده بیایند وسط خیاباننظم موجود را بر هم بزنند؟بوق!بوق!انتظار!چه سوژه جالبی.
بوق!بوق!عکاسی!عکس اول ثبت میشود.
اما شنیدم که یکنفر گفت:«بر خرمگس معرکه لعنت»بگذریم!!!با خودم فکر کردم اگرمن خبرنگارم و عکاس که این چیزها باید برایم خیلی عادی باشد،راهم را ادامه دادم.
گرانی و تورم جان مردم راگرفته است و هیچ دولتمردی هم به روی خودش نمیآورد!!!بساطدستفروشها درست تا مقابل در ورودی یکی از همین مجموعههایتجاری ادامه دارد.
این یکی دیگر عکس گرفتن دارد.
گویا آنها همه طرف رامیشناسند و نمیدانم چرا اصرار دارند که''برو آقا درگیر نشو''سعیمیکنم آرام باشم و حرفهایم را دوباره تکرار میکنم."