خلاصه ماشینی:
"برای مثال در قسمتی که شخصیت رحیم زیر تیغ عمل جرای میمیرد قریب درحالیکه دست روی صورت گذاشته تنها برای چند لحظه یاد گذشتهها را زنده میکند و بعد در آغاز قسمت بعدی قریب همچنان دست به صورت دارد)قریب تنها لحظات گنگی را به خاطر دارد و این مؤلف اثر است که خاطرات گنگ را به داستانی همه فهم تبدیل میکند.
یادداشت ابتدایی اثر ناظر به این نکته که فیلمنامه این مجموعه کاملا منطبق با زندگی شخصی دکتر قریب نیست مؤید همین دیدگاه است:عیاری داستانی از پیش تعیین شده را روایت نمیکند بلکه او نیز درصدد یادآوری گذشته دکتر قریب و به عبارت بهتر یادآوری گذشته خود است.
پیشدرآمدی که قبل از هر قسمت مجموعه پخش میشود و صداهای درهم و آشفتهای که پیش از آغاز تیتراژ به گوش میرسد،نشاندهنده تلاشی است توأمان برای یادآوری گذشته دکتر قریب و خود راوی.
راهگشا بودن صندلی به سبب نگاه ظریفی است که در پسزمنیه خود گنجانده است:اگر قریب را به عنوان مرکز روایت داستان و بقیه را در حاشیه اثر قرار دهیم این ظن به وجود میآید که قریب جایگاهی صرفا سوژکتیو داشته و دیگران نقشی منفعلانه دارند.
جایگاهی که از این طریق برای اطرافیان قریب در نظر گرفته میشود به نوعی منفعلانه و یا ابژکتیو به نظر میرسد که یکی از دغدغههای اصلی اثر نیز همین هست.
)به جای اینکه قریب نقطه مرکزی و راهبر روایت و ساختار اثر باشد1،بهتر است تعادلی میان قهرمان داستان و اطرافیان وی وجود داشته باشد."