خلاصه ماشینی:
"همشاگردیهای قدیمی مون موضوع را بهخوبی حس میکنند و خود را کنار میکشند و تنها راوی است که (به تصویر صفحه مراجعه شود) مثل همیشه رازدار اوست و شیفته آنکه شبی همراه او به قصر مرموز برود.
اما جوان ولگرد مدتی بعد نواری را که روی پیشانی خود بسته است،برمیدارد خود را فرانتس دوگاله معرفی میکند و پیش از آنکه ناپدید شود به مون خبر میدهد که خواهرش در پاریس است و یک نشانی به او میدهد و مون و دوستش را قسم میدهد که اگر روزی به آن دو احتیاج داشت به یاریاش بشتابند.
طرح و توطئه رمان مون بزرگ خصوصا در اواخر کتاب تا حدی (به تصویر صفحه مراجعه شود) پیچیده است و معنایی کاملا نمادین دارد و هنرمندی آلن فورنیه در این نکته نهفته است که توانسته با موفقیت فراوان جزئیات داستان را با حال و هوای خیال و رؤیا پیوند دهد."