خلاصه ماشینی:
"در داستان«سیاوش»وارستهترین شخصیت پس از رستم در شاهنامه چنین نیایش میکند: سیاوش بنالید با کردگار /که ای برتر از گردش روزگار یکی شاخ پیدا کن از تخم من /چو خورشید تابنده بر انجمن در داستان«بیژن و منیژه»نیز نیایشهای فراوانی وجود دارد،بیژن به هوش میآید و: بپیچید بر خویشتن بیژنا /به یزدان بنالید ز آهرمنا چنین گفت کای کردگار ار مرا /رهایی نخواهد بدن زایدرا ز گرگین تو خواهی مگر کین من /بر او بشنوی درد و نفرین من که او بد مرا بر بدی رهنمون /همی خواند بر من فراوانی نسون و باز در داستان دوازده رخ بیژن هومان را کشت: شگفت آمدنش سخت و برگشت از اوی /سوی کردگار جهان کرد روی که ای برتر از جایگاه و زمان /ز جان سخن گوی و روشنروان توی تو که جز تو جهاندار نیست خرد را بدین کار بیکار نیست مرا زین هنر سربهسر بهره نیست /که با پیل کین جستنم زهره نیست و در داستانهای بسیار دیگری آمده است چون:رستم و شغاد،رستم و اسفندیار،پادشاهی کیکاووس،هفتخوان اسفندیار 2.
در داستان فریدن،منوچهر به جنگ سلم و تور میرود و برای انتقام سر آنها را میآورد و فریدون اینگونه نیایش میکند: فریدونش فرمود تا برنشست /ببوسید و بسترد رویش به دست پس آنگه سوی آسمان کرد روی /که ای دادگر داور راستگوی تو گفتی که من دادگر داورم /به سختی ستمدیده را یاورم همم داد دادی و هم داوری /همم تاج دادی و هم انگشتری و نیایش کسری انوشیروان هنگام که به آمل وارد شد: چنین گفت کای روشن کردگار /جهاندار و پیروز و پروردگار تویی آفرینندهء هور و ماه /گشاینده و هم نماینده راه جهان آفریدی بدین خرمی /که از آسمان نیست پیدا ز می..."