خلاصه ماشینی:
"بازی با صدا در این داستان ترفند تازهای است که به دل مینشیند و خواننده از راه شنیدن آواهای متفاوت به حسوحال آدم داستانی نزدیک میشود.
آخرین داستان این مجموعه«خانهء کوچک حشره»است که دغدغههای فکری زنی در قالب حشرهای که از«دوران جنینی»در ذهنش خانه کرده نمود پیدا میکند و این دغدغهها چنان زن را عاصی کرده که فکر میکند آیا میشود کلهاش را طوری به زمین بکوبد که خودش آسیب نبیند ولی حشره نفله شود؟!او میخواهد ساده و بیدغدغه زندگی کند و اگر شده برای دقایقی مشغلههای ذهنش را به کناری بیفکند:«مغزم بیتاب شده است.
5. برای رفع این موارد،در جاهای نویسنده بالاجبار مبدل میشود به یک راوی اخبار سیاسی یک دورهء تاریخی،کاری که به ساختار داستان کوتاه لطمات جدی وارد میکند.
نویسنده از شگرد«انحراف ذهن»برای ارتقای شوک پایانی،استفاده کرده است،کشانیدن ذهن خواننده به سویی دیگر و اتمام داستان در مسیری متفاوت و با ارائه جزئیات منطقی:چو رستم به زابلستان خواست شد/چپ آوازه افکند و از راست شد فقیری در این داستان،گذشته از پارهای طول و تفصیلها،از این روش به خوبی سود جسته است.
اگرچه فقیری در این مجموعه داستان هم از امثال و اصطلاحات سود جسته،اما تعداد آنها با آثار قبلی او مثل«رقصندگان»قابل قیاس نیستند: -میخواهم اگر سرت به سنگ خورد،فقط سرت بشکند نه دلت.
خدا میداند در طول این سفر، من و بقیه چند و چندین بار این جمله از از ایوبی میشنویم؛«پس کو این عیال ما؟»حتی در آن لحظه که روی سن از«نفت در شریان ادبیات داستانی خوزستان»میگوید و زنش به دلیلی سالن را ترک کرده حرفش را قطع میکند و میپرسد:«پس کو این عیال ما؟» امروز 91 دیماه 88 روز نحسی است."