چکیده:
در این نشست، در باب رابطه فلسفه و عرفان، به جایگاه فلسفه و عرفان اسلامی و
مناسبات آن دو اشاره شده است. در تاریخ فلسفه اسلامی، هر چه به پیش میآییم، احساس
میکنیم که فلسفه و عرفان به هم نزدیک شدهاند. در آثار فلاسفه متأخر، این بحث به
گونهای به هم آمیخته که گاهی برای افراد عادی، تفکیک یک متن فلسفی از یک متن عرفانی
آسان نیست. سؤال این است که آیا فلسفه و عرفان، دو علم و دو نوع معرفت متمایز
هستند؟ اگر دو نوع معرفت هستند، وجه تفاوت و تمایز و اشتراکاتشان به چیست؟ روش
تحصیل آنها چیست؟ جایگاه «حکمت» در بین سایر مشربهای فلسفی، مبدأ پیدایش عرفان
نظری، تأثیر و تأثر عرفان نظری و فلسفه بر همدیگر، شیوه مقایسه فلسفه و عرفان با
یکدیگر و جایگاه شهود و شریعت نزد عرفای مسلمان، و نسبت بین فلسفه و عرفان در غرب
مجموع سؤالاتی است که استادان مدعو در این نشست بدانها پاسخ دادهاند.
خلاصه ماشینی:
"معرفت فلسفی: تأثیر و تأثر عرفان نظری و فلسفه بر یکدیگر چگونه بوده است؟ فلسفه بر عرفان چه تأثیری نهاده و عرفان بر فلسفه چه تأثیری گذاشته است؟ پرسش دیگر این است که با صرفنظر از تاریخ، فلسفه و عرفان نظری چه تأثیری میتوانند بر یکدیگر بگذارند؟ حجتالاسلام یزدانپناه: از دو منظر میتوان به این بحث نگاه کرد: یکی اینکه اصلا از منظر تاریخی نگاه نکنیم و ببینیم آیا چنین تعاملی میتواند بین آنها صورت گیرد؟ بله، اگر قرار شد، عرفان دغدغههای هستیشناسانه نشان بدهد و باطنیترین ساحتها را تحلیل کند مسلما بر فلسفه تأثیر دارد; یعنی در یک وادیهایی گام بگذارد که برای فیلسوف آشناست.
بنابراین، به صورت طبیعی، مسائل جدید فلسفی پیدا میشود; همانگونه که تأثیر فلسفه بر عرفان مثل منطق است برای فلسفه; یعنی همانگونه که فیلسوف باید مطالبش را به شکل منطقی بیان کند، اگر عارفی هم باشد که فیلسوف است، میتواند مشهودات خود را با زبان عقلی ـ زبانی که متقن است ـ بیان کند.
علم عرفان عملی از آن نظر که یک علم است، قطعا از جهانشناسی و فلسفه نظری تأثیر میپذیرد; ولی بیشترین تأثیرش، یا مستقیمترین تأثیرش، شاید از اخلاق و مقداری از علمالنفس باشد; چون شناخت احوال نفس در بین خود عرفا هم برای سیر و سلوک مطرح است و در این کار، ممکن است از بعضی از یافتههای فلسفی استفاده کنند یا آنها را رد کنند."