خلاصه ماشینی:
"و به این سه بیت روشنگر دیگر از همان قصیده عنایت فرمایید: ز باد فقه و باد فقر،دین را هیچ نگشاید میان دربند کاری را که این رنگست و آن آوا مگر مغرور غافل را،برای امن او نکته مده محرور جاهل را ز بهر طبع او خرما چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید گرفته چینیان احرام و کلی خفته در بطحا شرح جزء به جزء این ابیات سهگانه ضرورت حتمی ندارد،حاصل و محصل آنکه معلوم میشود اگر نیتها پاک و وجدانها پاکیزه و پیراسته نباشد،نه علم فقه،که بهقول معروف دنیویترین علم است،و نه علم فقر(-عرفان)که معنویترین و آخرتاندیشانهترین علم است،در فقدان شرایط اخلاقی،به جلوهفروشی(-رنگ)،یا آوازهگری و شهرتطلبی(-آوا)ختم میشود.
و بیت سوم یادآور بیت معروف سعدی است در بوستان: عبادت بجز"/به از"خدمت خلق نیست بهتسبیح و سجاده و دلق نیست باز در همان قصیده،بیت کلیدی دیگری دارد: بهنزد چون تو بیحسی چه دانایی چه نادانی بهدست چون تو نامردی چه نرمآهن چه روهینا "در حاشیه،از برهان قاطع روهینا به آهن و فولاد جوهردار و آنچه از آنها سازند معنی شده است" مراد سنایی از آدم بیحس،کسی است که درد دین و اخلاق و ارزشهای والا را ندارد،و با چنین وصفی،چنین شخصی،چه دانا باشد چه نادان فرق ندارد."