خلاصه ماشینی:
"تصویرها در کل روی وصف شب و نتایج آن مکث میکنند: چو از چشم خورشید شد ناپدید شب تیره بر کوه دامن کشید بدانگه که آرام گیرد جهان شود آشکارای گیتی نهان که لشکر کشد تیره شب پیش روز بگردد سر هور گیتیفروز (9601-5/07/7601) اغلب تصویرها حد فاصل میان دو پیکارند،تنفسی میان آن دو؛در آن پیکارگران روز جای خود را به نیروهای طبیعی میدهند،هنرنمایی را به این دو میسپارند: چو خورشید شد بر سر کوه زرد نماند آن زمان روزگار نبرد شب آمد یکی پردهء آبنوس بپوشید بر چهرهء سندروس چو خورشید از آن کوشش آگاه شد ز برج کمان بر سر گاه شد (217-6/65/017) شب سلطهء طبیعت است که چون پوششی بر زندگی افکنده میشود: شب آمد یک ابر شد با سپاه جهان کرد چون روی زنگی سیاه چو دریای تار است گفتی جهان همه روشناییش گشته نهان یکی خیمه زد بر سر از رود و قیر سیه شد جهان چشمها خیر و خیر (991-2/68/791) چنانکه در تصویرها نقش شده،شب را باید راند، پس زد،سرکوب رد و درید،گویی به خودی خود رفتنی نیست: چو پیران شب بدرید ماه نهاد از بر چرخ پیروز گاه طلایه پراکند بر گرد دشت چو زنگی دو رنگ شب اندر گذشت پدید آمد آن خنجر تابناک به کردار یاقوت شد روی خاک (567-4/852/467) بهطور کلی چنین است که تصویرهای روز و شب در شاهنامه ترکیبی وصفی از عنصر حماسی،روایی و غنایی را نشان میدهند."