چکیده:
طرح مسأله:این تصور در اذهان شکل گرفته که خطر آسیبدیدگی و تجاوز برای افراد بیشتر هنگامی است که خارج از دایره محارم و افراد خانواده قرار دارند،اما واقعیت برخلاف آن است.بنابراین پژوهش حاضر به منظور شناخت بیشتر از تجاوز جنسی به محارم صورت گرفته است و در آن زمینههای تجاوز جنسی،استراتژیهای متجاوز و واکنشهای بزهدیده مورد بررسی قرار گرفتهاند.
روش پژوهش:روش این پژوهش به دلیل تازگی و حساسیت آن،کیفی و از نوع اتنوگرافیک بوده است.دادههای آن با استفاده از مصاحبه عمیق،رجوع به اسناد و مدارک، مشاهده،و پرسشنامه جمعآوری شده و نمونهای از 93 مورد از زنان و دخترانی که در خانواده تحت تجاوز جنسی پدر یا برادر قرار گرفتهاند به روش در دسترس و هدفمند مورد بررسی قرار گرفته است.
یافتهها:همچنین با توجه به جوابهای به دست آمده استراتژیهای آزار جنسی را در چهار گروه طبقهبندی کردیم:1)استراتژیهای اجبار و خشونت جسمانی 2) استراتژیهای تحریکات عاطفی و ارعاب احساسی 3)استراتژیهای اقتصادی 4) استراتژیهای فریبکارانه.همچنین بنابر پاسخهای مربوطه چهار واکنش را در زنان شناسایی کردیم که به ترتیب،سکوت،مقاومت،اعتراض،و خروج هستند و مشخص شد هرچقدر زنان آزاردیده برخوردار از شبکههای فردی و حمایتهای اجتماعی باشند،امکان واکنش اعتراض و رفتار فعالانه بیشتر خواهد بود و هرچه این حمایتها کمتر باشد واکنشهای منفعلانه،بیشتر است.
نتیجهگیری:نتایج این پژوهش نشان میدهد تجاوز جنسی به محارم بیشتر از آنکه مسألهای روانی باشد مسألهای اجتماعی است و مردسالاری و شکل روابط قدرت در خانواده و همچنین حاکمیت انگارههای مالکانه در روابط والدین و فرزندان از مهمترین زمینههای شکلگیری آن است.
خلاصه ماشینی:
"بیتردید آزار جنسی زنان از سوی محارم،به عنوان یکی از انواع انحرافات اجتماعی که عواقب بسیار بد روانی هم برای متجاوز1و هم فرد آزاردیده دارد از عوامل مهم اختلال امنیت فرهنگی،اجتماعی،نظم و انتظام جوامع محسوب میشود و میتواند کیان و بقاء خانواده و قداست آن را خدشهدار نماید و این مساله کاملا مغایر نظر رایج کسانی است که وقوع چنین حوادثی را اساسا انکار میکنند و با آن را نادر میشمارند تا آنجایی که نیاز به تحقیق دراین باره را ضروری نمیدانند.
در واقع تجاوز جنسی به محارم بیشتر در خانوادههایی روی میدهد که دارای انزوای اجتماعی هستند،ساختاری سنتی مبتنی بر مرد نانآور و زن خانهدار دارند،میزان ارتباط اعضای خانواده و روابط عاطفی بین آنان از اهمیت کمی برخوردار است،مشاجرات و خشونتهای خانگی میان والدین همیشه وجود دارد،برای تربیت فرزندان هیچ منطق و تعادلی وجود ندارد،تربیت یا به شکل کاملا سختگیرانه است یا کاملا سهلگیرانه، مردسالاری در این خانوادهها حرف اول را میزند و تصمیمگیری در آن کاملا یکجانبه و از سوی پدر است.
». همچنین روانشناس دربارهء رابطه جنسی اعظم و پدرش میگوید:«اعظم به دلیل قرار داشتن در سن بحرانی بلوغ و صدمات عاطفی ناشی از مرگ مادر و همچنین تحت تاثیر غلیان نیازهای عاطفی و جنسی دوره بلوغ به تدریج به چنین رابطهای عادت کرده و همانند قبل،اعتراض چندانی نشان نمیدهد و به نظر میرسد به دلیل سن کم و ناپختگی نسبت به عواقب و حتی احساس کاذب دلسوزی و ترحم نسبت به پدر که این مسأله یکی از تجلیات احساس فرد قربانی نسبت به آزاردهنده خود است رابطه با پدر را قبول کرده است»."