چکیده:
سعدی در ادب پارسی به افصح المتکلمین معروف شده است و این لقب نشانهء آن است که در طول زمان، شاعر را به فصاحت و شیوایی سخن سرایی شناختهاند.حال آنکه سعدی در ضمن فصاحت بیان،افکار بلند و نظریات عالی در شیوهء حکومت،اخلاق شخصی و اجتماعی دارد که جا داشت همچون برخی از شاعران ادب پارسی به صفت حکیم،مصدر میشد.این نوشته سعی دارد اندیشهء شاعر را در سیاست مدن بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
"بسیار شگفتانگیز است که در ادب پارسی به جای آنکه لقب حکیم را به سعدی بدهند،او را
بنابراین سفارش میکند:خدا ترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزگار
ریشه و سلطان را به درخت تشبیه میکند و اهمیت توجه به ریشه را متوجه است:شنیدم که در وقت نزع روان نه هرمز چنین گفت نوشیروان
اساسا سعدی در همین مقوله بیش از هر لغت دیگری به حال رعیت توجه کرده و به تعبیری به حدیث معروف«کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»نظر داشته است.
ویژگی دیگر پادشاه را سعدی در استقلال رأی او میداند و منظور از این استقلال،تحت
»(همان جا)این سخن سعدی بدین خاطر است که وی پادشاه و شحنه و قاضی را
است که سعدی در جوف چندین داستان به آوردن دلایل مختلف پیوسته پادشاه را نسبت به
همهء آن حکایات نشانگر آن است که سعدی نزدیکی به پادشاه را بسیار خطرناک دانسته و در
چنانکه نتیجهء خروج مردم تحت ستم از کشور را سعدی در قصهای چنین میگوید:
بههرحال در دیدگاه سعدی امنیت اقتصادی ضامن بقای نظام و کشور است:چو دشمن خر روستایی برد ملک باج و ده یک چرا میخورد؟
چنانکه سعدی در انتقاد از لشکریای که از نبرد فرار کرده است میشنود:«اسبم درین
در جنگ نیز باید همیشه راه صلح را باز گذاشت و اگر در صحنهء نبرد سالار دشمن شکست
سعدی معتقد است سپاهی دشمن عاصی را نباید به کار گرفت.
اگر سپاهی از صحنهء نبرد فرار کرد و لو به دست دشمن کشته نشود باید او را کشت،زیرا"