خلاصه ماشینی:
"تقریبا نیمی از تفسیر نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و من به پیشنهاد علامه شهید مطهری(قدس سره)و موافقت امام خمینی(ره)برای اجرای برنامه درسهایی از قرآن،به تلویزیون رفتم.
ازاینرو به کاشان برگشتم و ضمن دعوت نوجوانان،برنامه تبلیغی خود را با حضور هفت نفر آغاز کردم و به علت علاقه و استقبال نوجوانان،کلاسها را ادامه دادم،هر هفته از قم به کاشان میرفتم؛با این اندیشه که قرآن دهها داستان و قصه دارد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با همین داستانها،سلمان و ابوذرها را تربیت فرموده،کلاسم را با تلفیقی از اصول عقاید،احکام و داستانهای قرآنی اداره کردم،و به ارائه مطالب زنده و تازه روی تخته سیاه پرداختم.
یک روز آن بزرگوار به کلاس درس آمد و از نزدیک اینجانب را مورد عنایت و تفقد قرار داده و فرمود: آقای قرائتی!حاضر هستی با من یک معامله کنی؟ثواب جلساتی که شما برای نسل جوان دارید از من،و ثواب درسهایی که من در حوزه میدهم از شما و بعد هم در جلسه درس خود از کار و نحوه کلاس و روش جدید،تجلیل و تعریف نمودند.
برنامه درسهایی از قرآن،که بنا بود از طرف مدیریت آن زمان تلویزیون تعطیل شود،ایشان به وسیله یکی از اعضای دفتر خود،به رئیس صدا و سیما اعلام فرمودند که این برنامه مفید بوده و باید باشد و چون من بابت اجرای برنامهها حق الزحمهای دریافت نمیکردم، آن امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل توجهی برایم فرستاد که به خدمتشان شرفیاب شده و اعلام کردم من فعلا نیاز ندارم ولی ایشان میفرمود:این از بیت المال نیست و نزد شما باشد و بعد از این آشنایی بود که آن رهبر فرزانه حکم نمایندگی خود را در سازمان نهضت سوادآموزی به من اعطا فرمود."