چکیده:
آنچه میانگاشتند،نبود؛سبک هندی آنقدرها تواناییهای تاکنون به چشم نیامده داشت که بتواند پس از دورهای،هویت خدشهدارشدهء خود را باز بسازد و با همان نازک خیالیها و مضمونپردازیهای انکارشده، از شاعران دلیری کند و در کنار رمانتیسیسم و سمبولیسم اروپایی،در شعر نیما و پیروان وی رسوخ کند و بویژه چشمهایی که پس از انقلاب، به واسطهء دردها و دغدغهها برخاسته از یک ایدئولوژی نوظهور،کمتر به افقهای غرب مینگریست را به شگفتیآفرینیهای رنگارنگ خود خیره کند.در این میان،سهم بیدل دهلوی و صائب تبریزی از همه بیشتر بود،قیصر امینپور،نام آشنای ادبیات معاصر ایران،نیز با همهء وابستگیها و دلبستگیها به سنتهای ادبی و رسم و راههای شعر نیمایی،از اثرپذیری از شگردهای شاعرانهء سبک هندی بر کنار نماند و شعر خویش را از نظر برخی جلوههای جمالشناختی بازآمده در این سبک،به سبک هندی ماننده کرد.«جلوههای جمالشناختی سبک هندی در شعر قیصر امینپور»،تفصیل این جمال است.
خلاصه ماشینی:
شوکت بخاری: مانی چو نقش آن صنم مست میکشد چون میرسد به ساعد او،دست میکشد(نصرآبادی،8731:1/346) میرزا رضی دانش: لبتشنهء تیغیم،بگو قاتل مارا کو آب؟که شیرینی جان زد دل مارا(نصرآبادی،8731:1/063) مفرد قمی: خون بلبل را نه تنها در چمن گل میخورد هر کجا خاریست،آب از چشم بلبل میخورد(نصرآبادی،8731:1/125) میر عطا تهران: زلفت زهر کناری در قصد عاشقان است چیزی نمیتوان گفت،روی تو در میان است(نصرآبادی،8731:1/633) سنگ بالین کن و آنگه مزهء خواب ببین تا بدانی که چه در زیر سر مردان است(لاهیجی،0831:363) نی نقش چین،نه حسن فرنگ آفریدن است بهزادی تو دست ز دنیا کشیدن است(بیدل،1831:353) چه عاجز گره دل شدی؟به باغ خرام که تیز کرده بهار از شکوفه دندانها(صائب،8731:212) گل ز شبنم نتوانست عرق کردن خشک بس که در کوی تو بازار تماشا گرم است(صائب،8731:543) که یک گل از چمن روزگار بر سر زد که همچو صبح پریشان نگشت دستارش؟(صائب،8731:9001) در غم دستار بیمغزان اگر پیچیدهاند ما به سر پیچیدن از دستار فارغ گشتهایم(صائب،9731:073) دارد از گرم روان داغ مرا سیر شرار که به یک چشم زدن زین ره خوابیده گذشت(صائب،8731:044) دل رفتهرفته رنگ لب لعل او گرفت زین باده رنگ کوه بدخشان سبو گرفت(صائب،8731:844) و این«کنایه-ابهام»سبک هندی نخستین رویداد شاعرانه است که در زیباییشناختی شعر قیصر امینپور به فراوانی به چشم میآید.