چکیده:
«من به واقع بر این باورم که در پایان هزاره
دوم جهانی نو در حال سربرآوردن است، اما
این نکتهای نیست که در نظردارم؛ سخن اصلی
من آن است که این که شما باور نداشته باشید
که این جهان» پا هر یک از جنبههای آن نو و
به ذات است. اگر زیر سقف آسمان جهان همه
چیز نو نباشد» چرا باید خود را برای بررسی»
اندیشیدن» نوشتن و خواندن دوباره آن به خطراندازیم؟
خلاصه ماشینی:
"تمام تلاش هفت فصل مذکور اثبات این نکته است که در اثر سه آفریند انقلاب اطلاعات،تجدید ساختار سرمایهداری و اقتصاد متکی به برنامهریزی،و نهضتهای فرهنگی دهه 0691 و 0791 نظیر طرفداری از محیط زیست و حقوق زنان،جامعه جهانی به نحو بیسابقهای به هم دوخته و شبکهای شده است.
3)فعالیتهای اقتصادی شبکهای این ویژگی در نگاه اول با ویژگی قبل مشابه به نظر میرسد،ولی تفاوتهای مهمی بین این دو وجود دارد بدین صورت که فعالیتهای اقتصادی،سازمان و منطق خاصی پیدا کرده است و در قالب یک بنگاه عظیم قادر است تمامی سازمانها و تشکیلات دیگران را در درون خودش هضم نماید.
نویسنده چنین نتیجه میگیرد که فصل ممتاز دوره قرون اطلاعات از عصر وسطی و کلاسیک این است که عنصر فرهنگ به طور بیسابقهای احیا گردیده و به مرجع تبدیل شده است.
این تصور معقول هنگامی به تصویری ملموس تبدیل میشود که زوال دولت به عنوان ناظر سلطه مردان بر زنان را در نظر بگیریم،اما کاستلز یک نکته دیگر را هم اضافه میکند که گویای نقش تعیینکننده دولت است،او میگوید:«زنان باید همچنان از قدرت دولت استفاده کنند و توان یا ناتوانی زنان مشروط به شیوه استفاده از قدرت دولت است،همانطور که مردان چنین کردند.
وی ابعاد این دگرگونی را در مجلدهای یک و دو توضیح داده است،لیکن در جلد سوم نیز به چهرههای نوین تغییر و تأثیر اشاره میکند که چکیده آن بدین قرار است: 1)ناتوانی دولتسالاری در مدیریت گذار به عصر اطلاعات فصل اول«پایان هزاره»با بحث فروپاشی شوروی آغاز میشود."