هم سلولی - مجله آزما ادب و هنر

"پاچه‌های شلوارش رطوبت شبنم علف‌ها و بوته‌ها را به خود می‌گرفتند اندی می‌دانست‌ در این محل حتما مورد آزار کلانتر قرار خواهد گرفت به نظر کلانتر مردم این منطقه‌ کوهستانی مدت‌های طولانی به سبک خود زندگی کرده بودند و او به عنوان نماینده‌ قانون مصمم بود که آن‌ها را دادن به اطلاعات‌ از خود وادارد و همین تصمیم باعث بروز درگیری‌هایی در آن منطقه شد که چند هفته‌ طول کشید و بخش اعظم وقت کلانتر را به‌ خود اختصاص داد. لوید را صبح زود از زندان بردند وقتی‌ اندی چشم‌هایش را باز کرد متوجه شد که‌ تنهاست،به طرف پنجره رفت جمعیت زیادی‌ اطراف سکوی اعدام جمع بودند و صدای‌ سرود مذهبی فضا را پر کرده بود لوید دید که‌ پسرک از پله‌ها بالا می‌رود اما نمی‌تواست‌ مراسم اعدام را تماشا کند آن پایین ماده اسب‌ با حالتی عصبی شیهه کشید."