خلاصه ماشینی:
"اشتباه نکنید آرزو نمیکرم لاس بمیرد،فقط احتمال میدادم که این طور شود و سعی داشتم با خودم همدردی کنم اما به واسطه خوردن گیاهان دارویی یا به هر دلیل دیگر حال لاس بهتر شد،اما پس از آن فاجعه رخ داد!درد وحشتناکی به لاس رو آورد او را به عجله به یک کلینیک خصوصی دیگر بردم دکتر و پرستارها مشغول کمکرسانی بودند درست مثل اینکه بختک به حمله کرده بود.
نمیدانستم او را نفریک کنم یا کتکش بزنم بیگ بن روی شانهام فشار آورد لاس با ناتوانی پرسید:چه کار باید کرد؟ مرد گفت:نگران نباش و با زبانش صدایی درآورد، الان درستش میکنم.
مرد بدون اینکه به حرفهای من توجه کند مشغول کار شد خیلی زود یک ترکیب سبز رنگ و یک چوب تهیه کرد و به لاس گفت:«بخور»و چوب را به من داد آن را گرفتم خوشحال بودم که میتوانم این طوری از خودم و لاس در مقابل هر مهاجمی دفاع کنم."