"با همین فکرها در راهروی اداره بیمه قدم میزدم تا دوستی که قرار بود پیگیر کارم باشد برسد که از قضا آن روز نرسید و نیامد و یکبار دیگر عظمت و شکوه فرهنگ چند هزار ساله ایرانی و اثرات آن با تمام وجو احساس نموده افتخار فرمودیم اما همانجور که بلاتکلیف قدم میزدم چشمم افتاد به تابلو اعلانات و کاغذهایی که تویش جسبانده بودند و فضولی حرفهای وادارم کرد که نگاهی بیاندازم و مخصوصا وقتی متوجه شدم این همه کاغذ حاوی لیست مشاغل به رسمیت شناخته شده است کنجکاویای برای اینکه بدانم روزنامهنگاری در کجای این فهرست قرار دارد به قول ادارهجاتیها «کد شخصی»ام کدام است شروع کردم به خواندن لیست."