خلاصه ماشینی:
"»(ص 1020) به نظر پوپر،تفاوت عمدهای که میان هگل و مارکس هست این است که هگل به قصد و غرض و از روی عمد،ارکان توتالیتریسم را استوار میساخت از لابهلای نوشتههای پوپر در این کتاب چنین دریافت میشود که مذهب هگلی بر دوستون متناقض نهاده شده است،یکی مادی گرایی و دیگری عرفان به عقیدهء پوپر آنچه از تعالم مارکس بر جای مانده فلسفه غیب گویانه هگل بود که اکنون در لباس مارکسیسم دندان تیز کرده تا پیکار در راه جامعه باز را به بن بست بکشاند فیلسوف بلند آوازه و نامدار معاصر سر آیزایابرلین که بیش از هر اندیشمند دیگری با پوپر مشابهت فکری و فلسفی دارد،در نوشتههای پر مغز از رابطه عقلانیت و دیکتاتوری پرده بر میدارد ولی مارکس این موضوع را در نظر نداشت.
»(ص 1087) در ادامه این بحث به سراغ همان عرفان ضد عقل میرود و متفکرانی را که از طریق مخالفت با عقل و عقل گرایی،خدمتگزار توتالیتریسم شدند به انتقاد میگیرد که در این میان آلرد نورث و ایتهد و توینبی از سایرین معروفتر و نامیترند و به تبع بیشتر مورد شماتت پوپر قرار میگیرند(ص 1091 به بعد) شکی نیست که میان مقولاتی چون عشق و عقل و آزادی و دموکراسی و برابری و برادری و آگاهی و برخورداری و آزادگی رابطهای مستقیم هست،ولی کدامیک از اینها را نمیتوان مورد سوء استفاده قرار داد؟!پس عقل هم میتواند به جای آنکه هموارگر راه جامعه باز باشد،چه بسا به تحکیم و تشیید بنیانهای خودکامگی مدد رساند!جالب اینکه فیلسوف بلند آواز و نامدار معاصر سرآیزایا برلین که بیش از هر اندیشمندد دیگری با پوپر مشابهت فکری و فلسفی دارد، در نوشتههای پر مغز از رابطه عقلانیت و دیکتاتوری پرده بر میدارد!2 در اینجا اجازه میخواهم در مورد جامعه باز و دشمنان آن دست به یک داوری کلی بزنم."