خلاصه ماشینی:
"تاریخ بخوبی نشان میدهد که بسیاری از اراضی در ابتداء کم آب و بیعلف بوده و سپس بعلت رخ دادن حوادث طبیعی آب زیاد اطراف آنها را فراگرفته و در نتیجه جنگلهای انبوه ایجاد شده است یا برعکس و بر اثر همین تغیرات طبیعی ساختمان و اخلاق و روحیات فرزندان آن آب و خاک متدرجا تغییر یافته بطوریکه نسلهای بعدی شبیه باجداد و اسلاف خود نیستند بنا بر این شبهه و تردیدی در تاثیر منطقه و اقلیم نداریم ولی علت آنکه ما موضوع منطقه را یک اصل موثر دیگر و عامل چهارمی بعنوان رابطه بزه قرار ندادهایم آنست که در نظر گرفتن تاثیرات منطقه یا باعتبار کمی درآمد و حاصل و عمل آن خواهد بود که چون بزندگانی ضروری و تجملی انسان نارسا است ناگزیر بر روحیات وی فشار آورده و بارتکاب عمل زشت وادارش مینماید در این صورت برگشت آن باختلال امور اقتصادی و اصل دوم میشود که در حقیقت رابطه جداگانهء نیست تا بتوان آنرا عامل دیگری قرار داد یا باعتبار تاثیرات طبیعی مکان و آب و هواست که باختلاف در خون و سلولها تاثیرات مخصوصی کرده و در نتیجه ترکیببندی شیمیائی درونی و ظاهری خلقت را تغییر میدهد و این همان اختلال داخلی و اصل اول است که باز قسمت جداگانه بشمار نمیآید و بهمین علت تاثیرات منطقه و اقلیم را جداگانه بیان نکرده و آنرا در ریف عوامل خارجی نیاوردهایم- از مجموع بیانات گذشته میتوان بدین قاعده طبیعی پی برده و با عقیده جماعتی از دانشمندان موافقت نمود که دماغ انسان بزهکار غیر از دماغ انسان عادیست نهایت بعضی بطرف افراط رفته و قاعده را نسبت بتمام گناهکاران پنج کانه سرایت میدهند در صورتیکه بزهکار عادی مشمول هیچیک از نوامیس طبیعی نمیباشد چه همانطور که مکرر دنباله شماره پیش نگاشتیم عامل موثر در احوال روحیه بزهکار عادی همانا اختلال اوضاع اقتصادی و یا سوء تربیت و یا واقف نبودن بنگاههای قضائی بطرز تادیب و تهذیب و کیفرهای موثر است که رابطه و مناسبتی بین این امور و ساختمان درونی انسانی نیست و در هر موقع که احوال اقتصادی یک گناهکار عادی اصلاح شده و تربیت صحیح و منظم و تادیب متناسب درباره وی بکار رفت بفطرت و اخلاق پیشین خویش برگشته عضو سودآوری برای جامعه شده است."