خلاصه ماشینی:
"رادکلیف برون(7)با تکیه کردنچ روی این مسائل پیشنهاد میکرد که اصطلاح مردمشناسی را به امور مربوط به تاریخ فرهنگ اختصاص دهند،با اینچنین مطالعاتی که حدود سالهای 0391 تحت تاثیر نظریات بوآس(8)بویژه گروبر(9) و ویزلر(01)در ایالات متحده انجام گرفته،تعریف وی قضاوتی نامساعد به همراه داشت،بنظر او این مطالعات جوابگوی توقعاتی که هر متخصص علوم اجتماعی باید داشته باشد نبود(11) در ابتداء تمیز مابین مردم- نگاری و مردمشناسی کافی بنظر میرسید،چه از این لحاظ که درجهی ترکیب بدست آمده توسط مردمشناسی احتیاج به برداشتن قدم دیگری نداشته است و چه از اینرو که بنظر نمیرسیده چنین ترکیبی در قلمرو علوم دیگری مانند جامعهشناسی و فلسفه تاریخ و جغرافیای انسانی وجود داشته باشد.
رادکلیف برون مخصوصا عقیده دارد که انسانشناسی اجتماعی ذاتا جامعهشناسی تطبیقی است که مسائل اجتماعی را به دو صورت بررسی میکند یکی ساختها Structures 81و دیگری وظایف Fonctions (91)ولی این نظریات باید قبل از بررسی روابط مابین علوم همجوار روشن گردند.
رجوع کنید به American Anthropologist Vol. 53,No. 4,1951 (81)-ساخت عبارت است از:ترتیب خاص همبستگی اجزاء یک مجموعه برای منظور معینی-مانند ساخت همه اجزاء بدن انسان و طریقه همکاری این اجزاء با یکدیگر از نظر جامعهشناسی ساخت عبارت است از نظام روابط لازم و مداومی بین عناصر متشکله یک پدیده اجتماعی-همچنین جنبه ثابت و تغییرناپذیر سازمان اجتماعی را میتوان ساخت یک جامعه نامید.
Malinowski (4881-2491)انسانشناس لهستانی الاصل انگلیسی نیز در بحث از مردمشناسی فرهنگی میگوید: تحلیل فونکسیونی فرهنگ براساس این اصل نهاده شده است که در هریک از انواع تمدن و در هر رسم اجتماعی،هر عادت،هریک از اشیاء مادی،هریک از افکار و اعمال و اعتقادات،کاری انجام میدهند که برای جامعه اهمیت حیاتی دارد."