خلاصه ماشینی:
"و اما این اندیشهها،معنی- های لطیف و بیقالب و بسخن سادهتر:پاک،از آنجا که می- خواهد-و بایستی هم-راهی به بیرون بیابد:راهی به پیدائی، به این جهان سخت روی کثیف، پیدا کند،باری بهرسان،از آنجا که ناگزیر و ناچار است که هر چه زودتر از آن جهان بهشتی درونی خویشتن ببرد و به این دنیای پست و پلشت و مسخره و پر از ریا و دروغ و ساختگی ما- باصطلاح-بزرگها روی بیآورد (دنیائی که دل و جان هوشیار خدائی و آگاه ازلی کودک،بسختی و دشواری میتواند که تیرگی و پلیدی و نادرستی و نادرخوری و ناروائی آنرا باور کند و برای همین است که میبینیم کودکان بیچاره ما،چگونه با آن چشمهای درخشان و گویای خود،با حیرت و شگفتی یا بهتر بگوئیم:با شک و تردیدهای پاک خود به رفتلار و گفتار و کاروبار دنیائی ما خیره و حیرتزده میمانند و هنگامی هم که زبان باز کردند،میبینیم که چطور شکسته بسته و بریده بریده و با دستپاچگی و هول و نگرانی،حرفهای دل خودشان را-اگر شده با اخم و ناز یا قهر و گریه و گلایه و...
پس،همچنانکه پیداست: اگر کمی دقت کنیم و اندکی ژرفتر بکاویم و به معنی این«بازی» درستتر و بهتر بنگریم،میبینیم که چه اهمیت و عظمت و ارزشی دارد همین بازی ساده پیش پا افتاده،درمییابیم که چه نیاز و احتیاج شگرف و فراوانی داریم در این زندگیمان برای پیدا کردن، پدید آوردن و از نو ساختن و تازه نمودن بازیهای درست و بجا و شایسته و روبراه:بازیهائی که هرچه بیشتر و بهتر بتواند دل و جان ما را بباروبر آورد،ما را از قید و بند گرفتاریها،ناروائیها و از زندان و زنجیر عادتها و خلقوخوهای بد و ناپسند و از راههای گم و غلط و ناراست، برهاند و با دست شادی و یاری عشق،ما را به اوج بهتریها، زیبائیها،نیکیها و..."