چکیده:
در بررسی رابطهء دین و اخلاق بهعنوان یکی از موضوعات مهم فلسفهء دین،نقش هانس کونگ (متولد 1928 در سوئیس،اندیشمند مسیحی برجسته و دگراندیش)،بسیار قابل اعتناست.کونگ را باید یک الاهیدان مسیحی دانست تا یک فیلسوف دین و مهمترین دغدغهء وی را نیز میباید ایجاد سازگاری میان دین و مدرنیته تلقی کرد.در آثار کونگ پیرامون مقولهء دین،بحث اخلاق از نقشی ویژه و محوری برخوردار است. تا آنجا که وی اخلاق را مبنای اساسی وحدت میان ادیان بزرگ به شمار میآورد.یکی از مهمترین ویژگیهای مباحث دینی کونگ را میتوان رهیافت وحدتگرایانهء وی دانست.نگرهء الاهیاتی او بر نقطهنظرات فلسفیاش غلبه دارد و وی قائل به شکستن قالبهای الاهیات سنتی کاتولیک است.کونگ،الاهیاتی متناسب با دوران جدید را جستوجو میکند که ناظر است بر رویکردی تقریبی.بر این اساس،ابتدا باید به دنبال نوعی وحدت کلیسایی بود و پس از آن،وحدتی ادیانی. کتاب"دین و اخلاق در نگاه هانس کونگ"باتوجه به ناشناخته ماندن ایدههای این متفکر در جامعهء ما اثری مفید و لازم شمرده میشود که با تلاش دکتر حسن قنبری(عضو هیأت علمی دانشگاه ایلام و صاحبنظر در حوزهء اندیشه و آثار کونگ)در هشت فصل(به علاوهء سه ضمیمه)به نگارش درآمده است.نوشتار حاضر، نگاهی است به مباحث مهم این کتاب.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا این پرسش جدی مطرح میشود که در جوامع دموکراتیک که همهء افراد به حقوق و وظایف قانونی خود،آگاه و پایبند هستند و از طرف دیگر،قانون جامع و کاملی هم وجود دارد که بر مراعات این حقوق نظارت میکند و مردم نیز به دلیل آگاهی یا ترس،مقررات حاکم بر زندگی خویش را رعایت میکنند،اخلاق چه ضرورت و معنایی دارد؟به عبارت دیگر،در چنین جوامعی اخلاق را بنیاد حقوق و قانون دانستن چه معنایی دارد؟آیا با انجام و رعایت همهء احکام حقوقی،نیازی به احکام اخلاقی هست؟آیا وجود قانون و فرهنگ پایبندی بدان کفایت نمیکند؟ در پاسخ به این پرسشها،به نظر میرسد منظور کونگ از اخلاق در این مقوله،همان Ethos باشد.
با این وصف،جای چند پرسش باقی است:چرا برخی از این اصول اخلاقی،همچنان ثابت باقیماندهاند؟برای مثال،چرا محتوای ده فرمان که به باور خود کونگ پیشینهای به درازای تاریخ انسان دارد تاکنون ثابت باقیمانده است؟آیا این ثبات را نمیتوان حاکی از آن دانست که این اصول از منشاء غیر بشری برخوردارند و در واقع منشاء الاهی دارند؟آیا این پرسش اساسیتر را نمیتوان مطرح کرد که اگر آدمی در مسیر طولانی زندگی خود از دین برخوردار نبود، صرفا با اتکا به عقل خود میتوانست به این اصول اخلاقی دست پیدا کند؟این پرسش در خصوص دیدگاه اخلاقی کانت نیز مطرح است،زیرا از نظر کانت،انسان صرفا معتقد است که این اصول اخلاقی در جوامع اولیه نیز که ادیان رسمی در آنها وجود نداشتهاند مطرح بودهاند و همین امر خود دلالت میکند بر اینکه انسانها با اتکا بر عقل خویش توانستهاند به اصول اخلاقی دست یابند."