خلاصه ماشینی:
"بحث در باب آن دسته از دستاوردهای زیستشناسی نوین که به نظریه کهنالگوها مربوط میشود ما را از موضوع این مقاله کاملا دور میکند؛ با این حال روشن است که چنین تلاشی باید پژوهشهای صورتگرفته در مورد دستگاه کناری، نیمکرههای راست و چپ مغز، ژنتیک رفتاری جدید، نحوه گزینش طبیعی و جهش پلاسمای تخمک از دیدگاه دانشمندان امروز را مورد توجه قرار دهد، ضمن آنکه انتظار میرود این تحقیق آشکار سازد که کهنالگوها، یا همان استعدادهای موروثی برای آگاه شدن از وضعیتها و نگارههای نوعی یا تقریبا همگانی، ملزم به هیچ اصل «رمزآمیز»ی نیستند.
برای یونگ، «انگاره ازلی» یا «صورت بنیادی کهنالگو» ــ که متعلق به ژرفترین لایه ضمیر ناآگاه است ــ نوعی استعداد یا «آمادگی» ماتقدم برای آگاه شدن از یک تجربه بشری عام عاطفهمحور، یک اسطوره همگانی، یا نمود عام امتزاج اندیشه ـ انگاره ـ خیال است، و کاوش دقیق یا فهم عمیق آن ممکن نیست، زیرا موجودیت آن، وضعیتی کاملا صوری و ابتدایی است.
» (پیشین، جلد نهم، فصل اول، ص 48) این نقلقول نشان میدهد که از نظر یونگ، کهنالگوها بیشمارند، با این حال در روند تجربیات روانکاوانه فرد، در جریان تکامل منحصربهفرد انسان، یا در زندگی روزمره، برخی انگارهها، وضعیتها و تجربیات، امکان بروز بیشتری دارند و محل بروز آنها روءیاها، ادبیات، اسطورههای دینی، اشکال هنری، علائم بیماری، و از این قبیل است.
اینک مثالهای متعدد ارائه میکنیم: مرگ و تجدیدحیات نمادین: یکی از وضعیتهای کهنالگویی متداول در همه فرهنگها، از یک سو در ارتباط با تأکید یونگ بر ظرفیت روان بشری برای نوعی از تغییرشکل نمادین است که متضمن تجربیات بازسازنده مرگ، و حیات دوباره است، و از سوی دیگر به ارزشیابی بینهایت مثبت او از واپسروی روانی مربوط میشود."