خلاصه ماشینی:
"پس شبلی در مقابلهء او بایستاد و آواز کرد که ألم ننهک عن العالمین و گفت ما التصوف یا حلاج؟گفت کمترین اینست که میبینی.
گفتند اگر روی را بخون سرخ کردی ساعد باری چرا آلودی؟ گفت وضو میسازم.
روی سوی آسمان کرد و گفت الهی بدین رنج که برای تو بر من میبرند،محرومشان مگردان و ازین دولتشان بینصیب مکن،الحمد لله که دستوپای من بریدند در راه تو و اگر سر از تن باز کنند در مشاهدهء جلال تو بر سردار میکند.
پس زبانش ببریدند و نماز شام بود که سرش ببریدند و در میان سر بریدن تبسمی کرد و جان بداد و مردمان خروش کردند و حسین گوی قضا به پایان میدان رضا برد و از یکیک اندام او آواز میآمد که«انا الحق»روز دیگر گفتند این فتنه بیش از آن خواهد بود که در حالت حیوة بود.
بزرگی گفت ای اهل طریقب،معنی بنگرید که با حسین منصور حلاج چه کردند تا با مدعیان چه خواهند کردن."