چکیده:
در چند دههء اخیر،جوش و خروشی روششناسانه برای احیای مفهوم علیت،به ویژه درک مکانیسمی از علیت در علوم اجتماعی میبینیم تا جایی که بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی،باوجود تمام اختلافات عمده در موضوعات مهم نظری و روششناسی،به طور مشترک،بر تبیین پدیدههای اجتماعی از طریق ارجاع به مکانیسمهای علی تأکید فزایندهای کردهاند.باوجود ادبیات نسبتا گستردهء موجود در خصوص درک مکانیسمی از علیت،سؤالات متعددی در خصوص معنا و کاربرد مکانیسمهای علی در علوم اجتماعی مطرح هستند.در این مقاله تلاش شده است ضمن کالبدشکافی مفهومی از واژهء«مکانیسم»نشان داده شود که چرا دانشپژوهان علوم اجتماعی،به ویژه جامعهشناسان که عهدهدار مطالعهء پدیدههای پهندامنه و کلان هستند،نیاز مبرمی به مطالعهء مکانیسمهای علی دارند.به عبارت دیگر نشان داده شده است که مکانیسمها چگونه میتواند برخی مشکلات اساسی و دیرپا را در مطالعات جامعهشناسی،تا حدود زیادی حل کنند.همچنین رابطهء درک مکانیسمی از علیت با فردگرایی روششناختی در علوم اجتماعی تجزیه و تحلیل شده است.
خلاصه ماشینی:
"ضرورت مطالعهء مکانیسمها در علوم اجتماعی،مکانیسمها به حل چه مشکلاتی میپردازند؟اتفاقنظر شگفتآوری در میان طرفداران رویکرد تبیین مکانیسمی وجود دارد مبنی بر اینکه مکانیسمهای علی،مهمترین راهحل برای دو مشکل مرتبط بههم،یعنی مشکل«جعبهء سیاه»2و مشکل«غلطاندازها»3یا«تورش متغیر نادیده گرفتهشده»4در تحقیقات اجتماعی هستند.
البته اگر یک مکانیسم به طور وجود شناسانه تعریف شود،یعنی به عنوان طبقهای از فرایندها که نوع مشابهی از ساختار علی را نشان میدهند،و گزارههای مکانیسمی تعمیمهای علی معطوف به یک چنین فرایندهایی تعریف شوند،معلوم است که نمیتوان آنها را در معنای دقیق کلمه،به طور مستقیم مشاهده کرد.
با در نظر گرفتن همبستگی مثبت قوی میان این دو متغیر،آیا تصورپذیر است ه«سطح تفرق یا جناحبندی قومی»،براساس برخی عوامل علی ناشناخته،بدون آنکه متضمن پنداشتها،انگیزهها،محاسبات،تصمیمات،و کنشهای انسانها باشد،عملا بتواند صلح موجود در جامعه را بهسمت جنگ سوق دهد؟ فردگرایان روششناختی معتقدند هنگامی که در خصوص پدیدههای کلان اجتماعی صحبت میکنیم،متغیرهای مستقل همواره،تأثیرات خود را بر متغیر وابسته،از طریق غیرمستقیم،یعنی با واسطهء کنشگران آشکار میکنند.
برای مثال اگر پیامد کلانی که باید تبیین شود،محصول چانهزنی یا معامله میان سازمانهای رسمی(اتحادیهها،سازمانهای تجاری،حکومتها)باشد،فرد نباید به سطح اعضای فردی سازمان پایین رود تا انتخابهای استراتژیک کنشگران جمعی را تبیین کند؛نه فقط به دلایل عملی،بکله همچنین به دلیل اینکه تا وقتی ممکن باشد صفت کنشگر را به واحدهای اجتماعی بزرگتر(مثل اتحادیهها،سازمانها حکومتها و مانند آنها)نسبت دهیم،حرکت قهقرایی علی به سطح خرد کنش فردی لزومی ندارد."