خلاصه ماشینی:
"مهمترین سؤال تاریخی در حوزه شیخیه و بابیه و گرایشهای وابسته به آن از بدو پیدایش تا به امروز این است که آیا این فرقه به راستی عناصر ارتجاعی و خرافاتی را که به مرور زمان وارد دین و مذهب شد مورد تهاجم قرار داد یا اینگونه فرقهها،مکتبها،مذهبها و فلسفهها بیشتر به عناصر پویا و مترقی دین اسلام و تشیع حمله کردند؟ چرا در هردورهای وقتی روح باور اسلامی عنصر مقاومت،وحدت،حفظ تمامیت ارضی، استقلال،آزادی و عقلانیت توحیدی است و ما در معرض امتحانهای سخت تاریخی و سیاسی قرار میگیریم و بیش از همیشه محتاج وحدت و یکپارچگی هستیم چنین مکتبها و فرقههای قومگرایانه مذهبی و غیرمذهبیای در ایران ظهور میکنند و خود را طلایهدار عزت و عظمت نام ایران،آغاز فصلی جدید از حیات تاریخی ایران،درک عالمانه عزت و فسلفه ایران و ایران را محل تلاقی آموزشهای آسمان و زمین معرفی میکنند؟ برای ملت ایران نه تنها مهم است که بداند این داعیهها از ناحیه چه افراد و جریاناتی مطرح میشود و چه تاریخ یا معرفتی پشت آن خوابیده است بلکه آنچه باید برای ما در این شرایط حساس اهمیت داشته باشد این است که اینگونه مکتبسازیها،مذهبسازیها و فرقهبازیها- آن هم در شرایط اوج عظمت انقلاب اسلامی و اندیشههای امام خمینی-به دنبال اثبات و نفی چه چیزی هستند و این نفی و اثبات چه دستاوردهایی برای ملت ایران دارد؟ در شرایط سخت دوره ناصری که استعمار روس و انگلیس بخشی از سرزمینهای شمالی و شرقی ایران در آسیای مرکزی،قفقاز،بلوچستان و سیستان و افغانستان را از پیکره میهن اسلامی جدا کردند و نقشههای خطرناکی برای جدایی بخش دیگری از سرزمین اسلامی در جنوب و شمال داشتند و کشور برای مقابله با چنین تهاجمات ویرانگری سخت نیاز به وحدت فکری و سیاسی و مذهبی داشت،ناگهان فرقههای جدیدی با داعیه ارتقای عظمت ایران و ایرانیگری سر برآوردند و منشأ تشتتی ویرانگر در کشور شدند."