چکیده:
پرسش از"ساحت دینی"در اندیشه هایدگر از ماندگارترین پرسشهایی است که به رابطه میان دین،الاهیات و فلسفه در زندگی و اندیشه وی میپردازد.بحثهای هایدگر راجع به ایدهها و شخصیتهای دینی و همچنین اشارات خود او راجع به اهمیت این ایدهها و شخصیتها در شکلگیری پروژه فلسفی وی،بیانگر نقش دین بهطورکلی،والاهیات مسیحی،به نحو خاص،در اندیشه و زندگی اوست.هرچند تفکر هایدگر سرچشمههای متعددی دارد،اما الاهیات مسیحی و عرفان تأثیری پایدار بر آن داشته است.مبنای هایدگر در تحلیل وجود،با مبنای متفکران مسیحی مانند آوگوستین،اکهارت،لوتر،و کیرکگور مشترک است.هایدگر با استفاده از روش پدیدارشناسی به بررسی زندگی اصیل پرداخته و معتقد است این زندگی در یک روش دینی قابل تجربه است و چنین تجربهای را میتوان در مسیحیت اولیه یافت.اگرچه تجربه دینی تنها تجربه مورد علاقه او نیست؛بااینحال،او دین را یک امکان اساسی زندگی انسانی و کاملا متفاوت با فلسفه میداند. هرچند هایدگر از اظهارنظر صریح درباره حقیقت خداوند سکوت کرده و هستی را با تلقی دینی و مابعدالطبیعی از خدا یکی نمیشمارد،اما اوصافی از هستی ارائه میدهد که معمولا برای خدا به کار رفته است.بسیاری از سخنانی که هایدگر درباره هستی میگوید یادآور الاهیات سلبی است.دیدگاه او را میتوان کوششی برای پروردن ایمان در دنیای معاصر،خارج از اشکال سنتی اعتقاد،به شمار آورد.
خلاصه ماشینی:
"61062) هایدگر با استفاده از این روش،انسان را به عنوان یک پدیدار مورد تحقیق و تحلیل پدیدارشناختی قرار میدهد و از هرگونه تحلیل مفهومی،شناخت ذهنی و حصولی،روشهای قیاسی و تمایز ذهن و عین که در فلسفههای ارسطویی،مدرسی،و مدرن رایج است پرهیز میکند و همچون بیکن معتقد است در شناخت اشیاء و موجودات باید مستقیما"به سوی خود اشیاء رفت".
104) مفسران بعدی نیز درصدد ارائه تبیینی برای ساحت دینی در اندیشه هایدگر بودهاند استوان فهر (Istvan Feher) استدلال میکند که به نظر هایدگر فلسفه همان کار الاهیات را انجام میدهد (Ibid.
هایدگر مسیحیت اولیه را به عنوان یک دستاورد بدیع و منحصربهفرد در تاریخ فرهنگی و عقلانی جهان غرب تلقی میکند که بعدها مغلوب فلسفه ارسطو شده و تجربههای باطنی و نگرشهای نو زندگی که به نخستین دوره مسیحیت تعلق داشته با اهمیت پیدا کردن متافیزیک یونانی در نزد آباء کلیسا رنگ باخته است.
یکی از پرسشهای مهم در این زمینه این است که آیا میتوان مخالفت هایدگر با مابعدالطبیعه سنتی را به عنوان مخالفت و یا انکار حقیقت خدا تلقی کرد؟در پاسخ باید گفت که مخالفت هایدگر با مابعدالطبیعه سنتی،که مسلما شامل مفهوم خدا نیز میشود،و تلاش در تخریب آن نباید به عنوان مخالفت و یا انکار حقیقت خدا تلقی شود،زیرا هایدگر سعی دارد با استفاده از روش پدیدارشناسی مجددا پرسش از بنیاد حقیقت را مطرح کند و در این راه عقیده به الهیات را همانند مباحث مابعدالطبیعه سد راه پرسش از وجود میداند؛زیرا الهیات و مابعدالطبیعه براساس موجودانگاری استوار بود و در آن خدا متعالیترین موجود محسوب میشد؛حال آنکه هایدگر از وجودی سخن میگوید که"موجود"نیست."