چکیده:
همزمان با پیشرفت علم،بشر تصویرهای دیروزی خود از جهان را در هم میشکند تا انها را با برداشتهای جدیدتری که با سطح دانشش هماهنگترند،جایگزین سازد.در هرمرحله،تنها یک شاخه در برابر پیشرفت اندیشه مقاومت میکند و از اینرو،انباره عقبافتادگی شگفتانگیزی میشود: حوزه اقتصاد.
خلاصه ماشینی:
"پس از ایزاک نیوتون،او متقاعد میشود که این جهان مانند یک ساعت کار میکند؛ سپس همراه با کارنو به این باور میرسد که نیرویی غیر مادی-انرژی-در بطن آن وجود دارد که موجب حرکت جهان است؛و بالاخره همین نیروست که با پراکنده شدن و فرسایشش در فضا،فضیلت خلقت مییابد:خورشید که هرروز کمی خاموشتر میشود،تشعشعاتی در فضا منتشر میکند که امکان پیدایش زندگی بر روی کره زمین را ممکن ساختهاند.
این چنین است که اقتصاددان انگلیسی،داوید ریکاردو(3281-2771)که در دوران اولیه سرمایهداری قلم میزده که گسترش آن به ویژه بر اساس انباشت سرمایه بوده است،پسانداز را یک فضیلت و خرج کردن پول برای مصارف روزانه را یک عیب ارزیابی میکند.
دیروز(مانند امروز در بعضی از کشورهای بسیار فقیرتر)تولید محصولات غذایی در شرایط قحطیهای مزمن،در عین حال موجب تولید«راحتی بیشتر» میشد؛ولی آیا میتوان همین مطلب را در مورد اتومبیل گفت که تمرکز آن در بعضی نقاط جهان به اندازهیا رسیده که حتی رفت و آمد را مختل کرده است،آن هم در شرایطی که در دیگر نقاط،مردم گرفتار نیازهای اولیهاند؟در نتیجه، هرگونه افزایش تولیدی،بلافاصله این پرسش را مطرح میکند که برای چه؟یعنی با چه هدفهایی و چه فلسفه اخلاقی و چه ارزشهایی؟ این«گذار به محدودیتها»نوعی تغییر عقلانیت اقتصادی را به همراه دارد.
فرد که همچون متغیر تعدیلی برای کارایی اقتصادی در نظر گرفته میشد،جایگاه واقعی خود به مثابه هدف غایی نظام را باز مییابد؛بنیان مقررات تبادلات بین المللی وارونه میشود؛طبیعت که منبعی برای استثمار و غارت به شمار میآمد،اهمیت اساسیای را بازمییابد که بدون حفاظت از آن،هیچ گونه شکلی از زندگی بر روی کره خاکی ممکن نیست."