چکیده:
احمد بن محمد نخشبی بخارایی دهلوی ملقب به مسعود بک،از سخن وران پارسی زبان سدههای هشتم و نهم هجری است که پس از گرایش به تصوف و عرفان و روی آوردن به طریقهی چشتیه،نوشتهها و سرودههای پرمغزی به یادگار گذاشته است.به رغم شهرت وی در خارج از ایران به ویژه در هند و پاکستان،چهرهی وی در کشور ما چندان شناخته نیست.آثار و اندیشهی عرفانی مسعود بک،بازتاب نگرشهای بزرگانی چون عین القضاء همدانی،عطار،سعدی و دیگر عارفان و سخنوران ایرانی است.در این نوشتار،کوشش شده است که روایتهای گاه تناقض آمیز تذکرهها دربارهی زندگی و آثار مسعود بک باهم سنجیده شود و با تکیه بر آثار و اشعار وی از جمله مرآت العارفین و دیوان شعرش،تصویری روشنتر از سوانح زندگی نویسنده و آثار و اندیشهی او نشان داده شود؛برای نمونه،در این جستار،دربارهی اسم،لقب و نسبت وی و نیز چند و چون حکمرانی او در ماوراء النهر و سرانجام ترک تعلقات دنیوی و پیوستنش به چشتیان دهلی،سخن رفته است.
خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد که صاحبان منابع پیشگفته،کمتر به آثار خود مسعود بک توجه داشتهاند؛زیرا در دیوان وی که در سال 7131 ق در حیدرآباد دک به صورت چاپ سنگی منتشر شده است بیتی دیده میشود که در آن نام،وی یعنی احمد،فرزند محمود نخشبی،آمده است: مخصوص بهر خاص نبشته ست این کتاب مسعود بک که احمد محمود نخشبی[است](مسعود بک،7131:251) اما«مسعود»یا«مسعود بک»چنانکه در مرآت العارفین و دیوان شعر دیده میشود، تخلص شعری اوست و مسعود پس از آن،بههمین نام شهرت یافته است؛برای نمونه: همین غزل به ترانه بگو تو این مسعود بیا بیا که حیاتم به بوی تست بیا (همان،13) و یا: گشتهست چنان مست که کس را نشناسد مسعود که از لعل تو یک جرعه چشیدهست (همان،64) مسعود در خوف و رجا،ماندم گرفتار هو بگذارم این هردو سرا،پربندم و آنجا روم (همان،121) گر جان برود در طلبت باک ندارم باید که تو در طالع مسعود درآیی (همان،441) و یا: چون نه بگیرد قرار خاطر مسعود بک کرد پریشان مرا مست پریشان من (همان،131) تاج بلندی ز عشق یافته مسعود بک درنظر شاه غیب چون همه مست آمدیم (همان،811) همچنین،نسبتهایی گوناگون از جمله«بگ»،«بیگ»،«بخارایی»،«نخشبی»، «چشتی»و«نظامی»،به مسعود بک داده شده است که جا دارد دربارهی چند و چون آنها بحث شود.
از سوی دیگر،ستایشهای مسعود بک از شخصی به نام نصیر الدین نیز تأمل برانگیز است؛مثلا شاهنشه جهان لطافت نصیر دین کو داد حسن از رخ خود این دیار را بودم میان حجزهی غم در خمار هجر کو آمده ربود ز چشمم خمار را گفتا سفینهای تو نویس از برای من من توبه کرده بودم ازین بهر عار را لیکن چو او ملازم من گشت روزوشب شد عاقبت نبشته دلآسای یار را یا رب درین سفینه ز معنی جمال بخش تا مونسی شود دل جملهی کبار را (دیوانه مسعود بک:53) مسعود بگو کیست درین حسن به آفاق آن خسرو خوبان شه جان بخش نصیر است (همان،55) گر تو نصیر منی در ره پیر منی باش مراد دلم از ره بالاتفاق (همان،901) چنانکه اشاره شد،نصیر الدین چراغ دهلی،از سوی برخی تذکرههای جدیدتر،از جمله صحف ابراهیم(برگ 303 ب)و منتخب اللطایف(رحم علی خان،9431:653)به عنوان پیر و مرشد مسعود بک قلمداد شده است."