چکیده:
دانش و خردافزاری در یک دوران،اکسیر زندگی آدمی و دریچهای به سوی روشنایی و جستجوی حقیقت شناخته میشود و در دوران دیگر،ویرانگر و جهنمی.فرانسیس بیکن در آرمانشهر خویش با چراغ دانش به دنبال سروری بر جهان است؛این در حالی است که در قرن نوزدهم ویلیام بلیک در سردرگمآباد جهنم بر سرنوشت شومی که کارگاه بزرگ خرد گریبانگیر پویندگی خیال و انداموارگی هستی جاودان کرده بود،میگرید. این مقاله با گذر از آرمانشهر تا جهنم،به مقایسهء دو نگرش متفاوت دربارهء خرد میپردازد و از این رهگذر،شیوهء کار،ساختار،و میزان پویندگی دو نویسنده را در آتلانتیس نو و کتاب یوریزن خواهد سنجید.هدف از این پژوهش این است که ببینیم نگاههای گوناگون به دانش و خردورزی چگونه بر ادبیات هر دوران تاثیر گذاشته است.
خلاصه ماشینی:
"فرانسیس بیکن در آرمانشهر خویش با چراغ دانش به دنبال سروری بر جهان است؛این در حالی است که در قرن نوزدهم ویلیام بلیک در سردرگمآباد جهنم بر سرنوشت شومی که کارگاه بزرگ خرد گریبانگیر پویندگی خیال و انداموارگی هستی جاودان کرده بود،میگرید.
با این همه، نوشتههای این خدای زشت و فرتوت اصلا قابل خواندن و به کار بستن نیست؛بلیک داستان را با مددجویی از«جاودانهها»در پیشدرامد آغاز کرده و از ایشان میخواهد تا«رازهای تاریک شکنجه و عذاب را فاش گویند»(بلیک 4971:222 پیشدرامد،بند 7):ما به موجودی بیزارکننده،«خشک مغز»(همان:بخش 1 بند 1 مصرع 3)و پوشالی به نام یوریزن برمیخوریم که یادآور هیولایی است که در فرانکنشتاین روح زندگی در وی دمیده شد.
هدف بیکن در این اثر این بود که جایگاه و اعتبار کهن از دست رفتهء یادگیری را به آن بازگرداند،اما از راه«دگرگونسازی تصویر کنونی دانشمند از یک کرم کتاب و دانشمندنمای کوچکمغز به یک آرمانگرای نوع دوست که به دنبال خیر همه است»(هینیز 542)؛این تصویر تنها در صورتی ممکن است که مسائلی چون«بین المللی»شدن،«استفاده مشترک»و سخاوتمندانه از دانش،«پژوهش گروهی»،مفهوم«دانشی»که«کاملا در جهت سود جامعه»باشد،و سانسور بخشهای پرگزند دانش مطرح شوند(همان).
اگر به مفهوم بلیکی پیشرفت بهعنوان به ثمر نشستن فرایندهای بیپایان آفرینش و نوآوری،و بهعنوان نتیجه حرکت آمیبوار از جایی به جای دیگر،و همچنین بهعنوان پیامد پیوند تناقضها در یک کل اندامواره بنگریم،درمییابیم که گزینش یک صورت مانا دگرگویناپذیر،به معنای پایان دادن به نظریهء سرزندگی بلیک است،همانگونه که زندگی جاودان یوریزن دقیقا در جایی تیره و بیجان میشود که«لاس» تلاش میکند به او کالبد ببخشد."