چکیده:
عقل عملی را با توجه به ادراک گزاره های عملی اخلاقی، می توان عقل عملی اخلاقی نامید. عقل در درک حسن و قبح برخی از افعال و شکل گیری گزاره های علمی اخلاقی مبتنی بر آنها مستقل است؛ مانند: «عدل حسن است» و «ظلم قبیح است» که گزاره های عقل علمی اخلاقی و قانون های بنیادین اخلاق می باشند. راه دیگر شناخت حسن و قبح، یاری دادن شرع است. البته کمک شرع، منافاتی با عقلی بودن حسن و قبح ندارد. به نظر علامه طباطبایی، برای تحقق هر فعل اختیاری، میان طبیعت انسانی از یک طرف و خواص و آثار طبیعی و تکوینی وی از طرف دیگر، یک سلسله ادراکات و افکار میانجی وجود دارد که طبیعت، نخست آنها را ساخته و به دستیاری آنها خواص و آثار خود را در خارج بروز و ظهور می دهد. این نوشتار با الهام از نظریه علامه، صرفا در صدد تبیین سازوکاری است که به واسطه آن، از گزاره های عقل عملی اخلاقی، به عمل اخلاقی انتقال حاصل می گردد.
We can call practical reason، ethical practical reason because it understands ethical practical proposition. Reason independently understands goodness and badness of some deeds and on this base، creates some ethical practical propositions. For example: ‘justice is good’ and ‘injustice is bad’ are two propositions of ethical practical reason and are the fundamental laws of ethics. Another way to understand the goodness and badness of deeds is to get help from the Divine law; yet this help is not in conflict with the rationality of goodness and badness. Allameh Tabataba’i believes that for the formation of any optional action، there are some intermediate understanding and thoughts between human’s nature on the one hand and it's natural and genetical properties and effects on the other hand; these thoughts are first made by nature and then nature displays its effects and properties in the world by their aid.
This article will try to present a solution to transfer us from (understanding) ethical propositions of practical reason to ethical deeds.
خلاصه ماشینی:
البته حسن و قبح در گزاره هاي ياد شـده کـه گزاره هاي عقل علمي اخلاقي و قانون هاي بنيادين اخلاق بوده ، و مربوط بـه ايـن امـور في نفسه است ، غير از حسن و قبحي است که براي قؤە فعاله در انسان در مرحلۀ صدور هر فعل اختياري پديد مي آيد.
بدين ترتيب ، علوم و ادراکاتي داريم که ارزشي جز عمل نداشته و علوم عملي ناميده مي شوند (علامۀ طباطبايي ، ١٤١٧: ٢، ١١٥ – ١١٤)، و انسان ، ميان خود (قواي فعالـه ) و ميان حرکات حقيقي و خواص و افعال اختياري خود، يک سلسله علـوم و ادراکـات را ساخته و توسيط مي کند (علامۀ طباطبايي ، ١٣٧٤، ٦، ٤٢٩) و به دستياري آنها خواص و آثار خود را در خارج بروز و ظهور مي دهد(همان ، ٤١٣): قواي فعالۀ انسان ، چون فعاليت طبيعي و تکـويني خـود را روي اسـاس ادراک و علـم استوار ساخته ، ناچار است براي مشخص کردن فعل و مـورد فعـل خـود، يـک سلـسله احساسات ادراکي ، چون حب و بغض و اراده و کراهت به وجود آورده و در مورد فعل به واسطه تطبيق همين صور احساسي ، متعلـق فعاليـت خـود را از غيـر آن تميـز داده و آنگاه مورد تطبيق را متعلق قؤە فعاله قرار داده ، معناي بايستي را بـه وي داده (و جـوب ميان خود و ميان او گذاشته ) و فعل را انجام دهد و آزمـايش ممتـد در افـراد انـسان و ساير جانوران زنده همين نظر را تأييد مي کند.