چکیده:
از تفاوتهای مهم بین معرفت پیشینی و پسینی این است که ما در معارف پیشینی صرفا به حمل محمول بر موضوع پی نمیبریم، بلکه به ضرورت و الزام این حمل نیز منتقل میشویم. کانت گزارههای متافیزیکی، علمالطبیعه و ریاضی را اساسا به جهت کشف ضرورت در آنها، پیشینی تلقّی میکند و در خصوص منشایابی برای کشف ضرورت در نحوه ارتباط اجزای گزاره، راهحلّ شهود را به میان میآورد.
در این نوشتار، ابتدا به تعاریف معرفت پیشینی میپردازیم و سپس انتقادات کریپکی بر ملازمه بین ضرورت و پیشینی بودن را طرح میکنیم. در انتها نیز بر این نکته تاکید میکنیم که همانطور که گزاره پیشینی نمیتواند به تجربه تکیه کند، همچنین ممکن نیست که ناقض تجربی بتواند آن را نقض کند.
In a priori knowledge we find out not only subject - predicate relationship, but
we also discover the necessity of the predication and this is one of the most
significant differences between a priori and a posteriori knowledge
Kant has taken metaphysical, physical and mathematical propositions as a
priori, basically due to the necessity they involve and as to the source of
discovering necessity, he presented intuition. This paper deals with different
interpretations of a priori knowledge at first, then advances Kripke’s criticisms
concerning the concomitance between necessity and apriori knowledge. Then
in continue lays stress on this point that as a priori knowledge cannot resort to
the experience, likewise it cannot violate a priori knowledge.
خلاصه ماشینی:
"شیوۀ دوم برای تعریف پیشینیبودن برخی فیلسوفان کوشیدهاند«پیشینیبودن»را بدینترتیب تعریف کنند:دلیل اینکه توجیه گزارههای پیشینی،نیازمند تجربه نیست آن است که برای شناسایی و درک صدق یک گزارۀ پیشینی،فهم آن، همۀ چیزی است که لازم داریم: شیوه دوم/تقریر اول:شخص در باور به گزاره«ب»فقط و فط در صورتی بهطور پیشینی موجه است که ضرورتا اگر شخص،«ب»را بفهمد آنگاه در باور به صدق«ب»موجه باشد.
(127 به نظر پاتنم،پیشینی بودن مساوق با یقینی بودن به معنی واقعی کلمه-یعنی واجد بودن صدق ثبوتی و اثباتی-است و دقیقا همین امر باعث اعتراض آلبرت کازولو به این تعریف شده است:«شرط موجود در تعریف پاتنم،یک شرط پذیرفتنی برای توجیه پیشینی نیست؛زیرا مستلزم این سخن است که اگر باور شخص به گزاره صرفا توسط شواهد غیرتجربی قابل تخریب باشد،در این صورت یان باور به صورت پیشین موجه نیست.
(استیوپ،1383،ص 64) تأثیر تفاوت بین درک ضرورت و خود ضرورت در پاسخ به اشکال کریپکی استیوپ در ادامۀ سخن خود،به تفاوت بین اخذ«ضرورت»در تعریف پیشینی و اخذ«درک ضرورت»در تعریف پیشینی تأکید میکند؛وی معتقد است علاوه بر این،اخذ درک ضرورت و فهم آن در تعریف پیشینی بودن به جای خود ضرورت این فایده را نیز خواهد داشت که امکان توجیه پسینی را برای باور به حقایق ضروری،مجاز خواهد دانست؛زیرا اگر کسی به یک حقیقت ضروری،براساس وثاقت و اعتبار شخص دیگری باور داشته باشد آنگاه او به آن حقیقت-بیآنکه درک کند که آن بهطور ضروری صادق است و به تعبیر دیگر بدون آنکه چرایی ضرورت را بفهمد-باور دارد.
Kitcher, 1983, The Nature of Mathematical Knowledge, New York, Oxford University Press.
Moser, Paul, 1987, A Priori Knowledge, Oxford, Oxford University Press."