خلاصه ماشینی:
"باگدن میگوید که به نظر من «این یک زندگی نو برای مارینا نبود،بلکه آغاز خود جدیدی بود»،«جامعه ما وسیلهیی برای این آغاز بوده و اکنون مارینا تمایل دارد تا به صحنه بازگردد.
حقیقت امر این است که،هنگامی که به کرات به ما میگویند:«مارینا روحی بزرگی دارد»و نیز (به تصویر صفحه مراجعه شود) درباره از خودگذشتگی او نسبت به هنر افسانهپردازی میشود،او در نقش آدمی سادهلوح و مغرور که همواره کار خود را بر چیزهای دیگر مقدم میداد،ظاهر میشود.
او مارینا را وادار کرده تا بگوید زمتنی که روی صحنه است هیچ احساسی ندارد در قطعه دیگری از متن مینویسد:«یک بازیگر نیازی به داشتن جوهر و ماهیت ندارد.
» بیشک،تصمیم مارینا برای تبادل بیپیرایگی و بیتکلفی آرمانشهر از بین رفتهاش با زندگی مجلل بازیگر زنی که در ناز و نعمت شده، آن آزادی را که امریکا به مردم اعطا کرده تا بتوانند خود را دوباره خلق کنند،مورد تأکید قرار میدهد."