خلاصه ماشینی:
"این تنها شروعی است،به مانند این کتاب که در آغاز است.
ویجها فکر میکنم که بهار 1968 زمان خوبی است تا در خون خود بنگریم و ببینیم که دلهایمان به کجا جاری هستند به مانند این گلها و گیاهان که هر روز به دل خویش مینگرند و خورشید را میبینند که چون آینهیی سترگ شورشان را باز میتابد به زندگی و زیبا بودن.
به دوست عزیزم م-قربانی وای،تو آن قدر زیبایی که باران میگیرد آه،مارشا میخواهم تا زیبایی بلند زرد گونهات را در مدرسه درس بدهند تا بچهها بیاموزند که خدا همچو موسیقی در زیر پوست میزید و آوایشسازی درخشنده را میماند.
میخواهم تا کارنامههای مدرسه اینگونه باشد: بازی با چیزهای لطیف و بلوری 20 جادوی کامپیوتری 20 نوشتن نامه به کسانی که عاشقشان هستی 20 پی بردن به زندگی ماهی 20 زیبایی بلند و زردگونه مارشا 1+20"