چکیده:
عرفان علم معرفت و شناخت باطنی است. عارف با تزکیة باطن و از راههای فرا حسی به عوالمی وارد میشود که برای جسم و حواس جسمانی امکانپذیر نیست. در این مسیر عنصر «نفس» یا «روان» نقش مهمی ایفا میکند. یکی از راههای مهم ورود به عالم فوق طبیعی، کشف عارفانه (واقعه) است. انسان از راه مکاشفه یا گاه الهام یا در شرایطی ویژه به مغیبات علم پیدا میکند؛ اما واقعه از عناصر فرا حسی است که نفس ناطقة آدمی به کمک آن از گذشته و آینده باخبر میشود، به طوری که علم حاصل از این راه میتواند در زندگی و بیداری فرد تأثیرگذار باشد. شناسایی و روایت و تحلیل و واقعات یک عارف اشراقی چون شیخ محمد لاهیجی شاهدی گویا برای اثبات این نیروی عظیم فرا حسی در «نفس» انسان است. لاهیجی در ضمن شرح گلشنراز، ده واقعة خود را روایت کرده که در همة این واقعات، بیاستثنا پس از رهاکردن وجود خاکی و اتصال به افلاک و نور مطلق در نورالانوار فانی شده است. این وصال یا تجرید منتهای مشرب اشراقی است که هر عارف در آرزوی آن است.
خلاصه ماشینی:
"(همان: 346) 6) واقعه ششم [دیدن عالم نورانی که همه اناالحق گویانند] لاهیجی در شرح بیت زیر واقعة ششم را چنین نقل میکند: در این تسبیح و تهلیلاند دایم بدین معنی همه باشند قایم (همان: 369) شبی بعد از نماز تهجد و وظیفة ذکر اوقات مراقب شدم و در واقعه دیدم که خانقاهی است بهغایت عالی و این فقیر در آنجا هستم، به یکبار دیدم که از آن خانقاه بیرون آمدم و میبینم که تمامت عالم به همین ترکیب که هست از نور است و همه یکرنگ گشته و جمیع ذرات موجودات به کیفیتی اناالحق میگویند که کما ینبغی تعبیر از آن نمیتوانم نمود، چون این حال مشاهده نمودم، مستی و بیخودی و شوق و ذوق عجب در این فقیر پیدا شد، میخواستم در هوا پرواز نمایم، دیدم که چیزی مانند کنده در پای این فقیر است و مانع من از پرواز است، به اضطراب هرچه تمامتر پای خود را بر زمین میزدم تا آنکه آن کنده از پای من جدا شد و همچو تیری که از کمان سخت بجهد، فقیر عروج نمودم و به آسمان اول رسیدم، دیدم که ماه منشق شد و من از میان ماه گذشتم و از آن حال و غیبت حضور کردم.
(همان: 6) این مقام را مقام «کن» گویند، یعنی فرد از وابستگی حوادث کون میرهد، و در عنصریات قدرت تصرف پیدا میکند، شیخ لاهیجی در ضمن واقعات در وصول به این مقام با این عبارت اشاره کرده است: «مجرد علم شدم (واقعه دهم) فنای سرمدی یافته، فانی مطلق و بیشعور شدم، آن گاه دیدم که حقیقت واحدة ساریه در جمیع اشیاء منم و غیر من هیچ نیست، همة عالم به من قایماند و قیوم همه منم، و همه به ظهور من ظاهرند (واقعه دهم)» پرداختن به دیگر عناصر یادشده در این واقعات شاید به اندازة چهار اصطلاح کلیدی که در بالا ذکر شد، قابل توجه نباشد، مسائلی چون رنگ، الوان، پتک آهنین مرشد (= حضرت سید محمد نوربخش)، که غرض از آن همان ارشاد و هدایت است، در واقعه سوم به طور اختصاصی لاهیجی فقط رنگ سیاه و الوان سرخ و زرد و سفید دیده است."