خلاصه ماشینی:
"قسمت سوم خون در ناودان اسکات مک کلود ترجمه:احسان لطفی (به تصویر صفحه مراجعه شود) دو قسمت قبلی این متن-که فصل دوم از کتاب«درک کمیک»را تشکیل میدهند-نگاهی نشانهشناسانه به هنر کمیک بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) فعالیت ذهنیای را که قبلا توضیح دادم-همانی که این خطوط را به یک چهره تبدیل میکند-میشود یکجور بستار به حساب آورد (به تصویر صفحه مراجعه شود) هربار که عکسی را در روزنامه یا مجله میبینیم، بستار اتفاق میافتد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) در فیلم،بستار،پیوسته اتفاق میافتد؛درواقع 42 بار در ثانیه:ذهن شما به کمک ماندگاری قوه دید،مجموعهای از تصاویر ایستا را به یک داستان پویا و پیوسته تبدیل میکند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) تلویزیون،حتی از این هم بیشتر محتاج بستار است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) اما پدیده بستار،اجازه میدهد که این لحظهها را به هم متصیل کنیم و در ذهنمان از آنها یک«واقعیت پیوسته و یکپارچه»بسازیم.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) اما اگر فیلم،هر از گاه و در صحنههای خاص، تخیل مخاطب را به کار میگیرد،کمیک خیلی بیشتر از این قابلیت استفاده میکند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) از پرت کردن توپ بیسبال گرفته تا نابودی یک سیاره،مشارکت عمدی و داوطلبانه خواننده-به صورت پدیده بستار-مهمترین ابزار کمیک برای شبیهسازی«زمان و حرکت»است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) این گروه آخری،پرسش جالبی را مطرح میکنند: آیا ممکن است همه کادرهای یک مجموعه، مطلقا به هم بیربط باشند؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) چنین گذارهایی ممکن است از دیدگاه سنتی کاملا بیمعنی باشند ولی ذهن بههرحال یکجور ارتباط بین کادرهایشان پیدا میکند."