خلاصه ماشینی:
"اینجا همه شب است از م:ح پریشان از تهران اینجا همه شب است!
اینجا افق همیشه سیاه است و نیلگون خلقش همیشه در غم و درد است و در تب است اینجا تنور شعلهور مردمان پست بر جان و جسم تازه غزالان بیپناه تابنده است اینجا دگر ستارهی اقبال بختشان چشمک نمیزند وز آتش و شرارهی دلهای این زنان دودی بلند گشته به اوج ستارگان وز روزن امید خورشید میپرد زینجا فروغ شادی و امید میرود بر آسمان نیلی این شهر تیره روز عنقای رحمت از سر رأفت نمیپرد این جنگلیست ز آتش بیداد سوخته اینجا کبوتران بیگنه جنگل بزرگ مشتی اسیر و خوار به چنگال کرکسان پر ریخته!"