خلاصه ماشینی:
"از ایشان خواستم که گفتوگو را با تعریف هنر شروع کنیم و استاد اینگونه بحث را ادامه داد: میتوانیم بگوییم که یک اثر هنری،فراوردهای است که باید قدر آن را داشته باشد تا نیازهای روزمره را پاسخ دهد.
در باب معماری نیز، همین سه گونه زمینهء اصلی شناخت وجود دارند:کسیکه پیشتر معماریهای ما را ساخته و راه و رسم برپا کردن یا متظاهر کردن آنها را میدانسته است؛کسیکه امروز یک اثر معماری را به دنیا میآورد،و بالاخره کسی یا کسانیکه با آن زندگی میکنند و یا از آن بهره میبرند؛و یا جز این آن را نمیپسندند و از دیدنش رنجور یا ناخرسند میشوند.
میان آثار معماری که (به تصویر صفحه مراجعه شود) دیگران ساختهاند و زمینهساز آفرینش یک اثر معماری باری معمار معاصر ما بودهاند و آنچه ما از این اثر برداشت میکنیم،فاصلههایی وجود دارند که باید معماران جوان ما به آنها بنگرند.
حالا به نظر من اگر آدمیزاد بلد باشد معمارانه فکر کند،نه همانند کسانی که معماری را ساده میبینند و به جای آن ساختمان میسازند، یعنی بلند باشند اجزا،عناصر،چوب،آهن و گچی که موجودیت هنری را تحقق میبخشند،زیر کاوش شخصی خودشان ببرند و با نگرشی انتزاعی اینها را ببینند،یعنی صرفا به کاربردهای روزمره و مکانیکی آنها نگاه نکنند و بتوانند به عمق قضایا بروند و بتوانند به سازوکاری که آن بنا را به وجود آورده است،نه به صورت ساختمان، بلکه اثر یا قطعهء هنری و مانند یک اثر موسیقیایی،یک شعر و...
این تجربهها به من جرئت دادند که برای خدمت به دانشکدهء معماری به ایران بیایم؛ضمن اینکه در رشتههای دیگر هم آموزش دیده بودم تا در دانشگاه خودم دست خالی نباشم."