چکیده:
ابو سعید ابو الخیر(357-440 هـ.)یکی از بزرگترین عارفان جهان اسلام و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین است،کتابهایی که در مقامات او نوشته شده از قبیل«اسرار التوحید»و«حالات و سخنان» ابو سعید ابو الخیر از مهمترین منابع تصوف خراسان و از مهمترین سرچشمههای آگاهی در باب نخستین نمونههای شعر فارسی است.به ویژه نقطههای آغازین تجربهء شعر عرفانی فارسی. با همه وسعتی که این دو کتاب،به ویژه«اسرار التوحید»،درین زمینهها دارند.همواره پژوهندگان از یافتن بسیاری از حکایات و اقوال بو سعید-که در آثار مؤلفان قرن ششم و دورههای بعد بدان اشارت میشود-فرو ماندهاند و در جستجوی«مقامات»دیگری بودهاند که تصور میشده است.امروز دیگر از میان رفته است. درین مقاله نسخهای ازین مقامات کهن و نو یافتهء بوسعید معرفی میشود؛کتابی که تقریبا تمامی آن حکایات و اقوال او را شامل است و تاکنون هیچ کس از وجود آن اطلاع نداشته است.همچنین درین مقامات نو یافته،مقداری از شعرهایی که بوسعید در مجالس خود میخوانده است دیده میشود که بعضی از آنها در هیچ جای دیگر تاکنون دیده نشده است کشف این نسخه از مقامات بوسعید حادثهای است در جهان ایرانشناسی و میتواند به بسیاری از مسائل ادبی و عرفانی در زبان فارسی پاسخ دهد.
خلاصه ماشینی:
"و قطعه دو بیتی ذیل که در اسرار التوحید و حالات و سخنان نیامده ولی در مرصاد العباد04،از متون قرن هفتم، بدون هیچ اشارهای به بوسعید و مقاماتهای او نقل شده است و نگارندده در تعلیقات اسرار التوحید،در ذیل مصراع: عاشقنمای خویشتن،ارچه حزینیا14 یادآور شده بودم که احتمالا مرتبط با آن دو بیتی است که در مرصاد العباد نقل شده است و اکنون از روی این متن نو یافته آن حدس تأیید میشود و میبینم که از ابیات از شمار شعرهایی بوده است که ابو سعید میخوانده است: با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با هر که عاشق کم کن قرینیا بادش که در وصال ببینند روی دوست تو نیز در میانهء ایشان ببینیا در ضمن قطعه یا غزل گونهء: بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان تا گمان اندر یقین گم شد،یقین اندر گمان این بیت را اضافه دارد: تا که میجستم ندیدم،چون بدیدم گم شدم گم شده گم کرده را هرگز کجا جوید نشان و این رباعی مشهور: خواهی که کسی شوی ز هستی کم کن ناخورده شراب وصل،مستی کم کن با زلف بتان دراز دستی کم کن بت را چه گنه،تو بتپرستی کم کن و مطلع این رباعی که جای دیگر دیده نشده است و بسیار زیباست: تا آهن و سنگ آشنایی نکند آتش به میانه روشنایی نکند و این بیت زیبا که مضمونی،در حد قرن چهارم،بدیع دارد: طوطی،به لب او،سر منقار فرو برد این سرخی از آن بستد و آن نطق بدین داد و این بیت: هر جا24که شکر لبی و گل رخساری ما را،همه در خور است،مشکلکاری!"