خلاصه ماشینی:
"دنیا جزیره شده مجید دانشآراسته از موقعیت مهندس قامتی ناراحت نبودم،از رفتارش که کاذب مینمود،چرا،همیشه از بالا آدم را نگاه میکرد.
به این عقیده بودند که آدمهای چشمتنگ و شکست خورده،چشم دیدن مهندس قامتی را ندارند.
وقتی میدید با او بحث میکنم،تعجب میکرد که چطور موضوع به این روشنی را نمیفهمم.
عضو حزب خران شده بود.
آیا او با عضو شدن در حزب خران میخواست با گذشتهاش که وبال گردنش شده بود وداع کند؟چقدر کارش ناشیانه مینمود.
آیا این یک سرگرمی جاهلانه نبود؟کسانی عضو این حزب بودند که خیلی زودتر از قامتی از خواب غفلت بیدار شده بودند.
بدبختی مهندس در این بود که نمیتوانست بدون پز،زندگی کند.
بدون پز چهطور میتوانست وانمود کند که نبض دنیا را در دست دارد؟ کسانی در این حزب عضو بودند که یک دهم سواد او را نداشتند،ولی صد تا مثل او را میخریدند.
مهندس در این گردهمایی رهنمود حزب را در سال1791 اعلام میکرد."