خلاصه ماشینی:
"«تو پول دادی؟» سعید:«پس این چیه؟» اشاره به کارت و پاکت تصنیفی میکند که در دست جگرکی است.
مبلغ 02ریال جایزهی نقدی خود را از فروشندهی پاکت نقدا دریافت نمایید!» مرد تاجر تمام موجودی سعید را که همان بیست ریال است میگیرد.
تو اصلا پنج تومن پول داری؟» سعید:«تو ببین اصلا شانس داری؟» واکسی:«راستی هم که!» نویسنده در دو موقعیت متفاوت،او را میان کاسبکاران بیسرمایه میبرد و موقعیت را در پوچ بودن بلیت بختآزمایی بررسی میکند،که نمودار مقایسهای مهمتر در فرایند قصه است: در کاروانسرایی که خروارها گونی برنج،کشمش و روغن تا زیر شیروانی و بام آجری کنگره-به قرائن تکرار تلخ تملکی تاریخ است-چیده شده و نشان از حرص و آز در انباشت سرمایه دارد،اینبار،تاجری مرفه با برداشتن برگه و بردن جایزه،راه را به لایههای زیرین داستان میبرد و نگاه مفهومساز نویسنده را دربرداشت از روایت و پیام آن جاری میسازد."