خلاصه ماشینی:
"صخره *بهرام فرهمندپور (به تصویر صفحه مراجعه شود) هیچ وسیلهای برای کنار زدن صخره در دست نداشتم.
چند ضربهی دیگر هم زدم.
اما ظاهر صخره تغییر نکرد.
هفتهی دوم یکی از ساکنین ده آمد و گفت:«کمک نمیخوای؟» و به صخره اشاره کرد.
حالا دو نفر شده بودیم و به صخره ضربه میزدیم.
اما در ظاهر صخره هنوز تغییر زیادی نداده بودیم.
هفتهی سوم چند نفری از مردم ده بی هیچ پرسشی به جمع ما پیوستند.
هفتهی چهارم از صخره تودهای کوچک باقی مانده بود.
با کمک چند مرد میتوانستیم آن را کنار بزنیم.
وقتی شروع به جا به جایی تودهی کوچک کردیم،تکانی خورد و چند متر آن طرفتر قرار گرفت.
اما وقتی به جای خالی صخره نگاه کردیم،هیچ چیز آنجا نبود.
بیاختیار کنار گودالی که از صخره باقی مانده بود،نشستم و شروع به کندن زمین کردم.
چون رویای من بعد از کنار زدن صخره تازه آغاز شده بود."