خلاصه ماشینی:
"زمانی که هنوز وارد مدرسه نشده بودم،مادرم گفت: «تو در مدرسهی باله تحصیل خواهی کرد.
فکر میکردم که چون خوب میرقصم،پس باید بازیگر بشوم.
اما من فکر میکردم که گوش دادن یا ندادن به موزیک اهمیتی ندارد.
بعد تصمیم گرفتند که دیگر من در مدرسهی باله تحصیل نکنم.
چرا من نباید بهترین دانشآموز نباشم؟ وقتی من در کلاس نهم تحصیل میکردم،همکلاسی جدیدی وارد کلاسمان شد.
تصمیم گرفتم نامهای برایش بنویسم؛کاری که اغلب قهرمانها انجام میدهند و دربارهی آنها در کتابها خوانده بودم.
شروع کردم به نوشتن نامه به زبان روسی.
چرا من کارگر یا روزنامهنگار شدم؟ وقتی من در کلاس نهم درس میخواندم هنوز تصمیم نگرفته بودم چه کاره بشوم.
اغلب به انستیتوهای مختلف میرفتم و با آنها ملاقات میکردم و از آنها میپرسیدم:چگونه تحصیل میکنند و بعدها در کجا کار خواهند کرد.
روزی برای روزنامهای مقالهای نوشتم و در آن دربارهی ورزشکاران کارخانه،زندگی آنها و کارشان مطالبی ارایه کردم."