چکیده:
فیض کاشانی،از فیلسوفان و عارفان شیعه مذهب اوایل قرن 11 هجری،دیدگاههای خود را در زمینههای گوناگون به ویژه عرفان،از طریق سرودن اشعاری دلنشین بیان کرده است. وی در خلال اشعار خود،مباحث متنوع عرفانی را مطرح نموده و در راستای تصویرسازی و آموزش بهتر و هنریتر اندیشههای عرفانی خود از آرایههای ادبی به خصوص اقسام تشبیهات و استعارات کمک گرفته است.آمیختگی آرایههای ادبی و مباحث و مضامین عرفانی سبب شده است تا تصویری متفاوت و منحصر به فرد از اشعار او به وجود آید. این مقاله بر آن است تا ضمن توجیه و تبیین رابطهی هنری آرایههای ادبی و مضامین عرفانی،به شرح این ویژگی برجستهی اشعار فیض بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"»(فیض، 2731) در غزلیات فیضی،عرفان شیعی وی به زیبایی بیان شده است،چنانکه دوستی و پیروی از حضرت علی(ع)را عامل قرب و نزدیکی عارف به خداوند میداند: ز یمن ولای علی فیض را قرین مکرم به لولاک کن (613/81/537) در جای دیگر آورده است که توجه و مهر حضرت پیامبر(ص)و حضرت علی(ع)، عامل پاکی و طهارت انسان میشود و عشق به آنان در طی مسیر سیر و سلوک،برای عارف کافی است: فیض اگر بود غرقه در گنه،دست گیردش مهر این دو شه مصطفی نبی،مرتضی علی،مهر این دو بس زاد راه من (323/41/747) برای فرد عارف،همت از حضرت علی(ع)طلبیدن را یکی از عوامل پیشرفت در سیر و سلوک دانسته و خاندان پیامبر را راهنمای مسیر و سلوک معرفی نموده است: سرور اولیا نبی است و ز پس مصطفی،علی است خدمت مصطفی کن و همت مرتضی طلب شرع،سفینهی نجات،آل رسول،ناخدات ساکن این سفینه شو،دامن ناخدا طلب1 (7/07 و 23/4) فیض در اشعار خود،مکرر به معرفت اشاره میکند و تأکید مینماید که عارف و سالک باید در مسیر حصول به این معرفت گام بردارد: به لب تشنهی چشمهی معرفت به ساقی کوثر،که آبی فرست (73/6/87) وی در بیتی دیگر،حد و مرزی برای معرفت نمیشناسد: معرفت را چون نهایت نیست راهش بیحد است هرچه زان حاصل شود زان بیشتر باید شدن (623/7/357) در بیت زیر،انکار عقل و عقلستیزی را که بیانگر مشرب عرفانی فیض است، به وضوح میتوان مشاهده کرد؛زیرا او عقل را باعث سیاهی دل میداند: ز زنگار عقل آینهی دل سیه شد خوشا سادگیها و دیوانگیها (01/5/12) فیضی،با عالمان و فلاسفه نیز مقابله نموده و عرفان را از طریق عشق و در درون خود جستوجو میکند: طالب علمم و لیکن نه چو اهل مدرسه با هوا در چالشم،از من چنین میخواهد او (743/7/218) در جایی دیگر،رسیدن به حقیقت را از راه دل میداند،نه خرد: تار موی خرد از دیدهی دل بیرون کن تا به نورش بتوانی ره عرفان دیدن (043/4/197) فیض صداقت در بندگی را عامل رسیدن به معرفت و سپس به معشوق ازلی و ابدی میداند: از صدق بندگیت به دل دانهای فکن شاید که عشق و معرفت آید به دام ما (5/11/9) فیضی،خود را عارف تمام عیار نمیداند و معتقد است که در راه عرفان،تنها اندکی معرفت کسب کرده است: من نیم از عارفان و نیستم از جاهلان از کف بحر معانی،روزی من جوست جوست (14/6/68) وی معرفت خداوند را چون سودایی میداند که عارف با تمام سختی و ریاضتی که در مسیر سیر و سلوک با آن مواجه میشود،سود خود را با رسیدن به قرب الهی به دست میآورد: سودای تو هرکه راست چون فیض دارد بس سود در زیانها (6/21/21) فیض عارف را فردی میداند که خداوند او را به مرتبهی مشاهدهی ذات و صفات خود رسانیده و این مقام از طریق حال و مکاشفه حاصل شده است."