خلاصه ماشینی:
"عارف شیفة دل شوریده خاطر، به حکم تقریر دل،صوت و لفظ و کلام و حکات او هم شیفته است و همچون عاشقان دلباخته بیپا و سر و زیروزبر،به تعبیر مولوی: {Sاین حکایت گفته شد زیر و زبر# همچو کار عاشقان بیپا و سر# سر ندارد چون زازل بوده است پیش# پا ندارد با ابد بوده است خویش# حاش لله این حکایت نیست هین# نقد حال ما و تست این،خوش ببین8S} نور الدین عبد الرحمن جامی هم با همین طرز برداشت میگوید: {Sباشد اندر صورت هر قصهای# خردهبینان را ز معنی حصهای# زان غرض نی قیل و قال ما و توست# بلکه کشف سر حال ما و تست9S} صاحب اسرار التوحید در باب بوسعید ابو الخیر نقل میکند که: «یک روز شیخ ما با جمعی صوفیان به در آسیابی رسید.
و ندانم که سر در زبان بازم یا در قلم!20هم از عارف شهیر شیخ عطار است که چنین مفهومی را از سخن اراده میکند: {Sگر تو مرد رازداری بازجوی# جان فشان و خونگری و رازجوی# ز آنکه من خونین سرشک افشاندهام# تا چنین خونریز حرفی راندهام# گر مشام آری به بحر ژرف من# بشنوی تو بوی خون از حرف من21S} و باز همین تعبیر است در شعر حافظ که گوید: {Sتیر عاشقکش ندانم بر دل حافظ که زد# این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکد22S} با این توصیف،سخن در نظر اهل معرفت نمودار صمیمت و عمق احساس آدمی است،و چیزی است که نمودار تراوش روح و جان اوست."