چکیده:
بیشتر فهم ما از دنیای اجتماعی که در آن زندگی می کنیم و یا مسائلی که با آن مواجهیم بر اساس تئوری ها و دانشی است که عمدتا توسط مردان خلق شده است. تسلط مردان در حوزه ی نظریه پردازی و تولید دانش باعث شده است که زنان از فرایندهای رسمی نظریه پردازی کنار گذاشته شوند و زمانی که این نظریه ها در منصه ی عمل به کار گرفته می-شوند، مشارکت زنان و موضوعات مهم مربوط به آنها در بسیاری از حوزه ها نادیده گرفته می شود. این مقاله ضمن تاکید بر ضرورت نظریه پردازی در مسائل زنان فهم ما را از تئوری های فمینیستی و موضوعات جنسیتی درهم می آمیزد و آن را نقد و بررسی می کند.
Most of our understanding of the social world in which we live or the problems that we face are shaped based on the theories and knowledge that have been created by men. Male domination in the area of theorizing and knowledge production excluded women from the process of formal theorizing، so when the “man made theories” were put into action، the participation of women and the essential issues related to them were neglected or undermined. This article aims to put emphasis on the necessity of theorization in the field of women’s issues and tries to integrate (or assimilate) our understanding of feminist theories and gender issues based on a critical view.
خلاصه ماشینی:
"کما اینکه در تبیین پدیدهای چون جرم غلبهی این گونه دوتاییها موجب میشود جرائم مردان معمولا بد ولی طبیعی 1 تلقی شوند و حال آنکه جرائم زنان ناشی از دیوانگی و امری غیرطبیعی 2 تلقی میشود (Wesely 2006) به هرحال امروز این باور وجود دارد که نقشهای جنسیتی نیز یک نوع ایدئولوژی ارگانیکی جامعهی مدرن است نه یک تئوری که واقعیت را مطرح میسازد.
از نظر وی دنیا یا ساختهای اجتماعی وجود خارجی ندارند و اینگونه نیست که منتظر ما باشند که برای تحقیق به سراغشان برویم بلکه هرچه هست تجربههای ذهنی افراد است و کاری که محققان فمینیستی میکنند، پردهبرداری از روی این تجربههاست و زنان باید عهدهدار این مسئولیت گردند چرا که آنها تجربههای مشترکی دارند (Stanly & Wise cited in Aboot and wallace: 211).
اگرچه فمینیستها اهمیت بازاندیشی را دریافتهاند ولی این سؤال به قوت خود باقی است که محققان چگونه میتوانند در زمینههای تحقیق تجربی، تحلیل و تفسیر روایتها این کار را انجام دهند، چنانچه رینهارز 1 در پاسخ به این سؤال جالب که «من کیستم» به بیست نوع «خود» متفاوت از خودش اشاره میکند که میتواند در فرایند تحقیق تأثیر گذارد (Reinharz cited in Hertz, 1997:3-20) حتی جایی که محققان و پاسخگویان تشابهات فرهنگی و ساختی دارند و به لحاظ جنسیت، قومیت و طبقه مشابه هستند، این امر شناختن و یا بهتر شناختن را تضمین نمیکند.
-Wollstonecraft 7) نقد و بررسی نظریهپردازی فمینیستی اگرچه صورتبندیهای نظری که تا به حال از سوی فمینیستها صورت گرفته در بسیاری از موضوعات روشنگرانه بوده و بسیاری از غفلتهای جامعهشناسی سنتی را آشکار ساخته و بر اهمیت متغیر جنسیت به عنوان یک متغیر تبیینکننده تأکید کرده است ولی انتقاداتی به رویکردهای فمینیستی نه تنها در سطح روششناسی بلکه در سطح نظریهپردازی مطرح است، که در زیر به آنها اشاره میشود."