چکیده:
نویسنده در این مقاله،ابتدا به اختصار بحثی تحلیلی دربارهی شعرای ایران در طول تاریخ و رسالتشان داشته،سپس به شعر معاصر پرداخته و نتیجه گرفته است که به دلایل متعدد این هنر اصیل و تأثیرگذار درگذشته،در عصر حاضر مخاطبان انبوه خود را از دست داده است.
خلاصه ماشینی:
"اما در دنیای مدرن و پستمدرن با انواع دستاوردهای بشر،عملا چنان وظایفی از شعر گرفته شده و این موضوع باعث شده است که دیگر رویکرد عمومی به شعر نداشته باشیم،انسان،در زمان معاصر وقتی را به اینترنت و تلویزیون و زمانی را به ماهواره و گاهی به رمان اختصاص میدهد.
پس ما باید انتظارمان را از شعر،کموبیش واقعی کنیم و ببینیم آیا مطلق شعر مخاطب ندارد یا شعر امروز مخاطب ندارد؟آیا افسانه (نیما یوشیج)،زمستان(مهدی اخوان ثالث)،هوای تازه(احمد شاملو)،آهنگ دیگر(منوچهر آتشی)و تولدی دیگر(فروغ فرخزاد)جامعهی هنری ما را تکان نداده است؟ زمانی که شعر ما در رمانتیک سیاه غرق بود،آیا ناگهان شاعری حماسی از جنوب حضورش را اعلام نکرد و همه را به حیرت وانداشت؟آیا منوچهر آتشی تعریف شعر نبود؟ و قویترین تخیل شعر معاصر از آن او نیست؟خوشبختانه در زمان ما هنوز هم شاعران و ادیبانی هستند که از عمر، مایه گذاشته و دارای شخصیت شعری هستند و هرگز در موجهای کمجان و گذرای شعری،که سالها در این سرزمین جاری است،گرفتار نیامدهاند و استوار و پویا به رسالت و دستور العملهای نیمای بزرگ و شاملوی جاودانه و دیگر سرایندگان شعر امروز،که آتیهی زلال زندگی و بازتابدهندهی واقعیت در ارتباط جامعه هستند،با اقتدار و استوار گام برمیدارند."