چکیده:
ریچارد رورتی به منزله مهمترین نوعمل گرایی که آراء وی جنبههای تربیتی نیز دارد
شناخته شده است. در عرصه دیدگاههای فلسفی رورتی مفهوم عینیت و دیدگاه
بازنمودگرای مرتبط با آن را مورد انتقاد قرار داده است. در عوض، او بر آن است که
همبستگی اجتماعی جایگزینی برای عینیت است؛ چنانکه خصیصه احتمالی زبان،
جایگزینی برای بازنمود گرایی است. رورتی با تأکیدی که بر روابط اجتماعی دارد، به
خصیصه احتمالی در جامعه، اخلاق و نیز خود معتقد میشود. طعنگرایی، به معنای
تردید در فهم متعارف، نیز مفهومی مشتق از این دیدگاه احتمالی نگر است. در عرصه
تعلیم و تربیت، او دو مرحله متمایز در نظر میگیرد که در آنها ورود به دانشگاه، مرزی
اساسی است. طبق نظر وی، اصول تربیتی قبل از ورود به دانشگاه، معطوف به جامعه
پذیری است در حالی که پس از ورود به دانشگاه، تأکید بر تفرد است. به موازات این نظر،
رورتی بر آن است که نوعی تباین میان این دو دسته از اصول تربیتی وجود دارد. در اینجا
استدلال شده است که تقابل مورد نظر رورتی میان عینیت و همبستگی اجتماعی، امری
ضروری نیست. بنابراین، همه نتایج مترتب بر این ادعا نیز باید مورد تجدید نظر قرار
گیرند. به علاوه، دیدگاه تربیتی رورتی منجر به برچیدن مرزهای میان تربیت و تلقین
میشود که دیدگاهی قابل دفاع نیست. سرانجام، علیه نظر رورتی استدلال شده است که
جامعه پذیری و تفرد، تداخلهایی دارند و اندیشه تباین دارای ضعف هایی اساسی است.
خلاصه ماشینی:
"تفاوت برجسته رورتی با دیویی در دو جنبه است: نخست این که علم گرایی مورد نظر دیویی را به کنار نهاده و اعتماد وی به روش علمی را قابل قبول ندانسته و از "عمل گرایی بدون روش" سخن میگوید(رورتی، 1998) و، در مقابل، رورتی عنصر دمکراسی و همبستگی اجتماعی در آراء دیویی را در کانون توجه قرار داده و آن را بر عینیت گرایی علمی برتری بخشیده و حتی جایگزین آن کرده است.
در همین نوشته، رورتی متذکر میشود که تمایز گودمن (4) میان ضرورت قانونمند (5) و تعمیمهای صرفا تصادفی، برای عملگرایانی چون دیویی، قابل قبول است؛ اما این به سبب آن است که گودمن، قانونمندی را نه به منزله جلوهای از جهان، بلکه بر حسب"انسجام واژگان توصیفی ما" در نظر میگیرد، بر خلاف کسانی چون کریپکی (6) و ارسطو که قانونمندی را همچون جلوهای از خود اشیای جهان لحاظ میکنند.
هابرماس، به سبب اهمیت قائل شدن ارتباط، بر آن است که اجماع باید حاصل گفت و گویی دو جانبه در شرایط آرمانی سخن (3) باشد و آن را به این نحو توصیف میکند: «همگرایی ناشی از یادگیری، میان دیدگاه"ما" و دیدگاه"آنها" ـ خواه"ما" یا "آنها" یا هر دو ناگزیر باشیم اعمال تثبیت شده خود در مورد توجیه را به میزان کم یا زیاد، از نو صورتبندی کنیم»(هابرماس، 1992، ص 138).
اما چنان که گادامر (1989) نشان داده است، نقد سنت با تکیه بر سنت ممکن میشود، در غیر این صورت، نقد به امری معلق در فضا بدل میگردد و باید پرسید: فرد به کمک چه سرمایه مفهومی و فکری میخواهد به نقد بپردازد؟ نقادی بدون در اختیار داشتن پارهای مفاهیم و معیارها ممکن نخواهد بود و فردی که از مرحله نخست تربیت بیرون آمده، مجموعه مفاهیم و معیارهای خود را مدیون همان مرحله است."